همسر شهید علیمحمدی در گفتوگویی با دانشجویان دانشکده فیزیک دانشگاه تهران مطالب جدیدی راجع به نقش استاد شهید علیمحمدی در پروژه سزامی و همچنین تعقیب وی توسط تروریستها در خاک عربستان ارائه کرده است.
به گزارش خبرنگار کلمه ، منصوره کرمی در این گفتوگو با دانشجویان دانشکده فیزیک در خصوص روز شهادت همسرش میگوید: اون روز ناهماهنگی زیاد بود. هرکسی یه تصمیمی میگرفت ولی کسی نیت بدی نداشت. اتفاقا چند وقت پیش که از وزارت اطلاعات اومده بودن منزل ما که گزارش بدن خیلی ناراحت بودن از این موضوع که خیلی زود همه چیز جمع شده بود. میگفتن ما میخواستیم انگشت نگاری کنیم ولی آتشنشانی اومده بود شیلنگ گرفت بود و همه چیز رو شسته بود! خوب صحنه خیلی وحشتناک بود و آنها هم به خیال خودشان میخواستن لطف کنن و اینکارو کردن!
وی همچنین در بخش دیگری از سخنانش به تعقیب شهید علیمحمدی از سوی تروریستها در خاک عربستان اشاره کرده و خاطرنشان میکند: سال 87 مکه رفته بودیم. دکتر خودش به من گفت که در عربستان متوجه شده بود یک نفر در حال فیلم گرفتن از ماست. بعد هم که ما اومدیم گفت که دارن مارو تعقیب میکنن. دخترم و خواهرزادهام هم همراهمان بودن، که دکتر به من گفت تو فقط هوای دخترها را داشته باش، اگر یک وقت من رو بردن نترسید. موبایلش رو هم یواش به من داد، و از اون موقع موبایلش پیش من بود. میگفت یه وقت موبایلم رو نگیرن توش کلی اسم و شماره هست و گفت از من هم فاصله نگیرید و خیلی نزدیک هم حرکت میکردیم. وقتی برگشتیم ایران رفت و این موضوع رو گزارش داد.
منصوره کرمی به مورد دیگری از پیگیری تروریستها برای دستیابی به استاد شهید علیمحمدی اشاره کرده و میگوید: ما سال 83 هم که مکه رفته بودیم، با یک آقا و خانمی که در کاروانمون بودند آشنا شدیم. دکتر متوجه شده بود که این آقا برادر دکتر فلانیه که در دانشکده فنیه و به من معرفیش کرد. تابستان 84 بود برادر این آقا که در دانشکده فنی درس میداد رفته بود انگلیس برای کنفرانس. میگفت 24ساعت من رو بازداشت کردن و فقط راجع به دکتر علیمحمدی از من میپرسیدن! که کارش چیه و مباحثی که روش کار میکنه چیه و. . . که وی هم برگشت و برای دکتر تعریف کرد. دکتر هم این رو گزارش داد که اینا دارن راجع به من اطلاعات میگیرن.
وی میافزاید: باز سال 86 بود که ما رفتیم شمال و داشتیم ازشمال بر میگشتیم. یکی از دوستان دکتر زنگ زد و گفت که من میخوام هرجور شده تو رو امشب ببینم. دکتر هم گفت که ما داریم از سفر بر میگردیم. خلاصه همون شب که رسیدیم اومد منزل. یادمه آخر شب رفت اتاق دکتر و یه ساعتی با هم صحبت کردن. وقتی رفت از دکتر پرسیدم جریان چی بود؟ آنقدر عجلهای اومد و شما یه ساعت هم با هم صحبت کردید؟ دکتر گفت دوستم وقتی خارج از کشور برای کنفرانس رفته، دو روز تمام گرفته بودنش و فقط راجع به من ازش پرسیدن به خاطر همین دکتر اومده بوده که بهم اطلاع بده.
همسر استاد شهید علیمحمدی در خصوص روحیات این شهید گرانقدر نیز میگوید: استاد هرکاری را با یاد خدا شروع میکرد یادمه من گاهی سر یه سری مسائل ناراحت بودم. میگفت این کار را برای من یا فلانی دوست نداری انجام نده، تو فقط به خاطر خدا این کارو بکن. وقتی به خاطر خدا انجام بدی احساس آرامش میکنی. یادمه مثلا سر پروژه سزامی خیلی حرص میخورد. ایران باید هرسال یه مبلغی رو برای پروژه پرداخت میکرد که چندسال بود پرداخت نمیکرد. حتی رفته بود وزارت علوم دعوا! میگفت ما یه کشور بزرگیم، مسلمونیم باید با بقیه فرق داشته باشیم نه اینکه مسئولان قول بدن ولی بودجه ندن که من بهش میگفتم ولش کن. میگفت نه! مگه میشه آدم تا میبینه مشکلاتی هست رها کنه، پس خداچی میشه؟ کشور چی میشه؟ ما تا زمانی که زندهایم وظیفه داریم.
وی ادامه داد: شهید علیمحمدی میگفت: "تا زمانی که زندهایم وظیفه داریم و همیشه میگفت که به خاطر خدا انجام میدم نه به خاطر فلان رئیسجمهوری که میان و میرن. این کار ماست که موندنیه و همیشه به فکر آینده بود. دیدش طوری بود که انگار 50سال بعد رو میدید. برای همین سزامی هم وقتی بهش میگفتم چرا این قدر اصرار داری. میگفت نمیدونی این چقدر میتونه باعث پیشرفت مملکت بشه. "
همسر شهید علیمحمدی درباره پروژه سزامی نیست توضیح میدهد: یه شتابدهندهای بوده برای آلمان که خیلی سال ازش استفاده کرده بودن و بعد یه شتابدهنده جدید ساختن. یه آدم خیری این رو میخره. قرار بود که این شتابدهنده بیاد ایران. یعنی در خاورمیانه یکی از کشورهایی که پیشنهاد داده بود برای اینکه شتابدهنده اونجا بره ایران بود اما به دلایلی ایران نیامد و بردن اردن. اردن هم که رفت سالیانه باید مبلغی پرداخت میشد که خیلی هم زیاد نبود ولی دولت پول نمیداد! و دکتر خصوصا از این حرص میخورد که میدید ایرانیها دارن در اردن کار میکنند و خود اردنیها تواناییش رو ندارن. حتی سری آخری که رفته بود، گفته بود اصلا یه قسمتهاییش رو ما به عهده میگیریم و در کشورمون میسازیم و بعد در اردن نصبش میکنیم که من بهش گفتم ما واقعا می تونیم؟ میگفت باید بتونیم. چرا نتونیم؟! حتی نظرش این بود که ما بعدا حداقل یه کوچکترش رو برای خودمون بسازیم چون میگفت اگر این شتابگر به کشور ما بیاید باعث پیشرفتهای عظیمی در صنعت و خیلی جاهای دیگه میشه.
منصوره کرمی با بیان اینکه دکتر شهریاری از طرف وزارت علوم به عنوان نماینده ایران در سزامی انتخاب شد، خاطرنشان میکند که شهید علیمحمدی و شهید شهریاری نماینده ایران در سزامی بودند.
همسر شهید علیمحمدی درباره نحوه آشنایی همسرش با شهید شهریاری میگوید: در رابطه با شغل و رشته و کارشون با هم آشنا شده بودند. از نظر اخلاقی هم شبیه هم بودن و هر دو مذهبی بودند. دکتر علیمحمدی میگفت دکتر شهریاری نابغه است! باید قدرشو دونست. پارسال هم که دکتر به شهادت رسید، دکتر شهریاری همش منزل ما بود با اینکه بهش میگفتن خطر داره شما نرید اما در منزل ما حضور داشت.
منصوره کرمی درباره پیگیریهای وزارت اطلاعات برای دستگیری تروریستها نیز میگوید: حقیقتش تا همین هفته گذشته هیچکس خبری به من نداده. فکرمیکنم اواسط مهر جشنواره نخبگان جوان بود. من دعوت بودم آقای احمدی نژاد هم بود. من بهشون گفتم باهاتون صحبت خصوصی دارم که گفت بعد از سخنرانی. آخر کار که میخواست سوار ماشین بشه من رو بردن دم ماشین من همونجا بهش گفتم که 10 ماهه که گذشته یه خبر به من ندادن که کار به کجا رسیده این طوری آدم فکر میکنه دیگه همه چیز تموم شده و کسی به فکر نیست که گفت نه دارند پیگیری میکنند من خبر دارم. گفتم خوب حداقل یه گزارشی به من بدید. گفت باشه من حتما به آقای مصلحی میگم بیان به شما گزارش بدند.
وی در این سخنان خود که در سایت بسیج دانشگاه تهران نیز انتشار یافته است، ادامه میدهد: این گذشت ولی گزارش کار ندادند تا اینکه دکتر شهریاری به شهادت رسید. قبل از شهادت دکتر شهریاری سردار نقدی و تعداد زیادی اساتید بسیجی آمدند منزل ما و کلی هم قدردانی کردند. روز تشییع جنازه دکتر شهریاری سردار نقدی هم بودند، من بهشون گفتم انتظار داریم قبل از اینکه این طور عزیزان ما که با تمام وجود علمشون حتی جانشون رو برای خدمت به کشور میگذارند، از دست برن ازشون محافظت بشه مثلا برای دکتر شهریاری ماشین ضدگلوله میگذاشتید، چون دکتر شهریاری محافظ داشت ولی ماشینش ضدگلوله نبود، یا اینکه منزلش جایی باشه که مسیرهای طولانی تا محل کارشون نباشه. خیلیها به خاطر شغل همسرشون حتی یه سفر حج نمیتونن برن، خوب شماها باید ازشون محافظت کنید و سردار نقدی هم گفت چشم! یکی دو روز بعد آقای دانشجو رو دیدم، بهشون گفتم فکر کردید مسعود و مجید راحت گیر میان؟( خود آقای دانشجو هم داشت گریه میکرد)قراره هر 10 و یا 11 ماه یه دفعه ما یه عزیزمون رو از دست بدیم؟ خلاصه پیگیر شدم تا گفتند من خودم با آقای مصلحی میآییم منزلتون گزارش میدیم. رفت تا اینکه هفته پیش که آمدند و گزارش دادند. که انصافاً گزارششان برای من قابل قبول بود.