انوشیروان محسنی بندپی در گفتوگو با پایگاه اطلاعرسانی فراکسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی، درخصوص دیدار اعضای فراکسیون اقلیت مجلس با سید محمد خاتمی و شرایط اصلاحطلبان برای حضور در انتخابات آتی مجلس گفت: اگر شرایط به گونهای باشد که همه سلایق و عقاید که در چارچوب قانون اساسی کشور گنجانده شدهاند، امکان حضور در انتخابات مجلس را نداشته باشند، قطعا انتظاراتی که از خانه ملت میرود برآورده نخواهد شد.
وی همچنین گفت: مباحثی که در دیدار فراکسیون خط امام(ره) مجلس با آقای خاتمی مطرح شد حداقل انتظاری است که میتوان از یک مجلس توانمند داشت و اگر غیر از آن باشد محال است که بتوان مطالبات مردم را از اقشار مختلف و در ابعاد گوناگون تامین کرد.
نماینده اصلاحطلب نوشهر و چالوس در مجلس اظهار داشت: عدهای که هیچگونه سوابق روشن و قابل قبولی نداشتند سعی کردند با فرصتطلبی و بهخاطر برخی مصلحتاندیشیهای بیاساس امور کشور را به دست گیرند و انقلابیون راستین را به حاشیه برانند.
نایب رییس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس خاطر نشان کرد: در شرایط فعلی جامعه حضور اصلاحطلبانی که هم قانون اساسی را قبول دارند و هم نشان دادهاند که به آرمانهای امام(ره) و ارزشهای نظام پایبند هستند و خود از پیش قراولان انقلاب بودهاند برای اداره امور کشور لازم و ضروری است.
به گزارش کلمه این نماینده اصلاح طلب مشخص نکرد که منظور از حرکت در «چارچوب قانون اساسی» چیست! و آیا اعمال و اقدامات اصلاح طلبانی چون تاج زاده و ابطحی و عطریان فر و خاتمی و کروبی و ... در آشوب های پس از انتخابات، یک حرکت در راستای قانون اساسی تلقی می شود یا خیر؟!
هم چنین آقای محسنی این موضوع را نیز مشخص نکردند که مراد از «انقلابیون راستین» آیا همین افراد فوق الذکر هستند یا خیر؟ و آیا این افراد که در یک ساله اخیر دست دوستی با همه دشمنان انقلاب و مردم داده و گوش به فرمان اوامر آنها بوده و در ضربه زدن به نظام و انقلاب، ذره ای کوتاهی نکردند آیا به آرمان های امام و ارزش های نظام پایبند بوده اند؟! چگونه می توان کسی به ارزش های امام و نظام پایبند بود اما در جهت براندازی این نظام عمل کرد؟!
به گزارش خبرنگار«ندای انقلاب» گفته می شود باقوت گرفتن این خبر و دلایل وشواهدی که اطرافیان فتنه به عنوان قرینه های بازداشت از آن نام می برند ، بسیاری از عناصری که در سایه و مستقیما به موسوی وکروبی وصل بوده اند را به صرافت انداخته است تا بدنبال مفری باشند تا از التهابات بعدی و تور نظام محفوظ بمانند.
برهمین اساس ، یکی از نزدیکان نفرپنجم انتخابات88 در یک اظهار نظر کاملا عافیت طلبانه گفت: سرانجام خوبی نبود ، حداقل با پیش بینی های ماودورنمایی که ترسیم کرده بودیم همخوانی ندارد ، همین فرد پیرامون وضعیت اسفبار فرقه اضافه نمود ، چند مولفه مهم در بوجود آمدن این حرکت بزرگ جلوه داده شده نقش داشت و چند مولفه هم موجب از هم پاشیدن واضمحلال جنبش گردید ، وی مهمترین مولفه را همدلی همه گروه ها با هر عقیده ومرامی ذکر نمود و علت اساسی در تلاشی آن را نیز همین چند گانگی اعتقادات و دیدگاه های ناهمگن سیاسی دانست ، وی اشاره ای هم داشته به بعضی بی صداقتیها وسیاه نمایی هایی که به هر قیمتی بدنبال رسیدن به حکومت بوده واز هر امکانی برای این مهم سود می جستند .
گفته می شود عوامل شناخته شده ای از نزدیکان فرقه سبزمترصد پیداکردن راهی برای رهانیدن خود از این جریان شکست خورده و منزوی می باشند و اقداماتی نیز برای اخذ امان نامه هم انجام داده اند.
لازم به ذکر است برخی از نزدیکان کروبی معتقدند نامه ای که وی خطاب به ملت ایران منتشر کرده و در آن از آمادگی خود برای محاکمه شدن خبر داده بیشتر ازآنکه نشانه صراحت لهجه و شجاعت وی باشد نشان از ترس و درماندگی شیخ است. نکته دیگری که نزدیکان نفرپنجم انتخابات به مطایبه مطرح کرده اند این است که " بدبختی یا خوشبختی این است که کروبی در معادلات اصلا به حساب نمی آید! و هیچکس نام او را نمی آورد و همه جا سخن از موسوی و خاتمی است حالا چرا خودش مثل همیشه خودش را مطرح کرده و پریده وسط نامه نگاری کرده آن هم خطاب به ملت مشخص نیست به نظر ما کروبی باید نامه ای با مضمون قبول کردن اشتباهات می نوشت تا حداقل باز به صحنه سیاسی برمی گشت و همان فعالیت حزبی قبل را ادامه می داد".
همسر یکی از متهمان فتنه 88 پس از یک ماه انتشار بیانیه و خبر به نام وی گفت: او ناگفته های زیادی دارد و هر زمان بتواند ارتباطی برقرار کند، آنها را بیان خواهد کرد.
همسر تاج زاده در گفت وگو با یکی از پایگاههای اینترنتی ضدانقلاب مدعی شد: همسرم را گروگان گرفته اند. من متاسفم از اینکه یک ماه است نمی توانم سخنان تاج زاده را به خاطر ممنوعیت ملاقات کابینی منتشر کنم. من تردید ندارم او هر زمان بتواند ارتباطی برقرار کند ناگفته های زیادی را بیان خواهد کرد.
همسر تاج زاده مدت هاست به خاطر تحریک شدن از سوی برخی فتنه گران، به جای وی حرف می زند! ظاهرا تحریک کنندگان سعی دارند با اتخاذ مواضع تند از سوی محتشمی پور و به نام تاج زاده، سخنان صریح و رسواکننده تاج زاده در گفت وگو با رمضان زاده و صفایی فراهانی مبنی بر بی پایه خواندن تقلب را بپوشانند. تاج زاده در ویدئوی منتشره از این گفت وگوی سه نفره تاکید کرده است: «برای بنده که تجربه انتخابات رو دارم می دونم که در انتخابات تقلب نشده، ممکنه که یکی دو میلیون عقب جلو بشه ولی ما نتیجه انتخابات رو باختیم؛ حالا به جای 25 میلیون و 14میلیون، شده باشه 24میلیون و 15میلیون مثلا».
به گزارش صراط نیوز تاج زاده مدتها در دولت خاتمی معاون سیاسی وزارت کشور و رئیس ستاد انتخابات بود. اما «تجربه »ای که او به آن اشاره می کند فراتر از این سمت رسمی است، چه آن که اصلاح طلبان با هنرنمایی تاج زاده و تیم تقلب وی توانستند در انتخابات مجلس ششم(بهمن 78) توانستند آقای هاشمی رفسنجانی را تا رتبه سی ام منتخبان پایین بکشند و بعد هم با فشار رسانه ای وادار کنند که از رفتن به مجلس منصرف شود. این در حالی است که عناصری نظیر گنجی و باقی و... به واسطه روزنامه های زنجیره ای وابسته به حزب مشارکت، سازمان مجاهدین و نهضت آزادی، در چند ماهه قبل از انتخابات، هاشمی را به متهم اصلی قتل های زنجیره ای تبدیل کرده بودند.
با این اوصاف آقای تاج زاده و تیم تقلبی که وی عضوی از آن بود، ناگفته های بسیاری دارند که یک گوشه کوچک آن، ویدئوی منتشره از گفت وگوی وی با صفایی فراهانی و رمضان زاده است.
یادآور می شود حاج سیدمحمود محتشمی پور همسنگر شهید عراقی و پدرهمسر تاج زاده شهریور ماه گذشته ضمن انتشار اطلاعیه ای با مضمون برائت از فتنه گران تاکید کرد: «اینجانب برائت خود را از گفتار و اهداف کسانی که رفتارهای آنها مغایر با نظرات محبوبم و مرجعم امام راحل می یابم و دچار اشتباه شده اند و در جریان فتنه های اخیر به جای آنکه وفادار به خط امام خمینی رحمه الله علیه و ولی و فقیه عادل حضرت آیت الله العظمی خامنه ای باشند، آب به آسیاب دشمنان اسلام و ایران و انقلاب می ریزند، اعلام می دارم. همچنین حمایت آنها از فتنه های سبز مخملی آمریکایی و نیز مواضع آنها را با صداهای بیگانه، مانند بی بی سی انگلیسی و صدای فردای آمریکایی و صدای صهیونیست ها توسط آنها محکوم می نمایم. امام راحل رحمه الله علیه فرمودند تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام، به همین سبب برائت خود را از آنها اعلام می دارم و البته از خداوند می خواهم آنها را از این مسیر فتنه و جریان ضدانقلاب نجات دهد و چنانچه خودشان خواستند و اعلام ندامت کردند، باز با آنها خواهیم بود.»
در حالی که مخالفت و دسیسه وهابیت علیه سریال مختارنامه ادامه دارد، منابع خبری از پخش قریبالوقوع سریال «حسن و حسین» با تصویر چهره نورانی حسنین علیهمالسلام در برخی کشورهای عربی خبر دادند.
به گزارش فارس ، یکی از بازیگران سریال «الاسباط» که به نام «حسن و حسین» تغییر نام یافته است، از پخش قریبالوقوع این سریال خبر داد.
«خلیفه عبدالباسط» بازیگر الجزایری این سریال که این روزها به خاطر نقشآفرینی در این سریال مورد انتقاد وسیع قرارگرفته است، گفت: این سریال هماکنون در حال تدوین است و به زودی پخش میشود.
بنا بر این گزارش، سریال «حسن و حسین» که پیش از این نامهایی همچون «الاسباط»، «معاویه و دوران فتنه» و «مشعلهای نور» داشته است؛ سریالی کویتی است که به دلایل فنی و همچنین مخالفت شیعیان کویت با آن، در اردن فیلمبرداری شد.
در سریال «حسن و حسین» قرار است بر مبنای فتوای یک مفتی اردنی که تحت تأثیر افکار وهابیت قرار دارد، چهره امام حسن و امام حسین (ع) تصویر شوند.
کانون هنرمندان اردن، خرداد امسال اعلام کرد: پس از درخواست سازندگان سریال «الاسباط» برای فیلمبرداری در اردن و با نظر به اینکه ممکن است این سریال باعث جدل شود؛ این کانون با مراجعه به قاضیالقضات اردن «احمد هلیل» توانست مجوز به تصویر کشیدن این دو شخصیت برجسته صدر اسلام را به دست آورد.
این اقدام قاضیالقضات اردن در حالی بود که پیش از آن این سریال با نگرانی شدیدی از سوی کشورهای اسلامی دنبال میشد.
این سریال که قرار بود رمضان امسال توسط شبکه ماهوارهای قطر پخش شود؛ قبل از آن مورد انتقاد شیعیان این کشور واقع شده بود؛ به گونهای که حجتالاسلام مهری از علمای برجسته این کشور، طی فتوایی عدم جواز شرعی این سریال را صادر کرده بود.
وی که وکیل مراجع عظام قم و نجف در کویت است، این کار را توهینی به شیعیان و سادات دانسته است.
مهری همچنین به فتاوای آیات عظام سیستانی، مکارم شیرازی، نوری همدانی، سبحانی و صافی گلپایگانی بر حرمت تولید این سریال تاکید کرده و میگوید: از دولت کویت میخواهیم از ساخت و پخش این سریال در کویت جلوگیری به عمل آورد.
*ادامه رفتار دوگانه وهابیها درباره سریالهای مذهبی ایران
خبر پخش قریبالوقوع سریال «حسن و حسین» که در آن، چهره این دو امام همام به تصویر کشیده شده، در حالی منتشر میشود که محافل وهابی از پخش سریال مختارنامه به علت تصویر شدن بخشهایی از تاریخ اسلام انتقاد کردهاند.
در همین راستا و در اقدامی دیگر «محمود عاشور» از اعضای مجمع مطالعات اسلامی الازهر با اشاره به فتوای سابق الازهر گفت: الازهر نسبت به نقشآفرینی افراد به جای انبیاء و اصحاب پیامبر (ص) در هر فعالیت هنری و دراماتیک، فتوای حرمت صادر کرده است.
همچنین، الازهر خواستار دخالت سازمان تقریب مذاهب اسلامی برای جلوگیری از پخش سریال مختارنامه در آستانه پخش آن از شبکه «آیفیلم» شده است.
در همین حال، «نبیل حموده» از مسئولان شبکه آیفیلم، ضمن تاکید بر حفظ احترام شخصیتهای والامقام صدر اسلام درخصوص مطرح شدن برخی از اشخاص مانند «عبدالله بن زبیر» در این سریال میگوید: هیچکدام از فرقههای اسلامی برای وی قائل به عصمت نبوده و نیستند؛ بنابراین نقد رفتارهای آنها در برخی از مقاطع تاریخی زندگی آنها نمیتواند مشکلی داشته باشد.
سایت کلمه که در پوشش نام موسوی و از لندن مدیریت می شود، سه روز پس از سالگرد حماسه بصیرت ملت ایران، در جملاتی مغشوش و سردرگم نوشت: مدیر مسؤول کیهان و سردبیر سابق این روزنامه در تلویزیون گفتند که «هیچ کدام از شرکت کنندگان در تجمع ۹ دی هیچ عکسی از احمدی نژاد در دست نداشتند». آنها این مسئله را نشان دهنده بصیرت برگزارکنندگان دانستند، عبارتی که تعمیق (تعمق!) در آن نه تنها هویت کسانی را که تجمع ۹ دی را برگزار کردند افشا می کند بلکه به سازمان یافته بودن این تجمع نیز گواهی می دهد. تجمع ۹ دی به ظاهر مردمی بود. چند روز بیشتر از عاشورا نگذشته بود و امکان بسیج مردم بر مبنای احساسات و تعلقات مذهبی بیش از پیش فراهم بود.
این پایگاه ضدانقلابی حامی موسوی توضیح نداده که کدام ماجرای خیانت بار و تلخ باعث شده بود «امکان بسیج مردم بر مبنای احساسات و تعلقات مذهبی بیش از پیش فراهم شود»؟! همچنین باید پرسید از این استدلال که جمعیت بیش از ۳ میلیونی مردم در روز ۹ دی ۸۸ فراتر از رقابت های انتخاباتی به خیابان آمده بودند و ترکیبی از همه رأی دهندگان ارادتمند حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بودند که عکس احمدی نژاد را سر دست نگرفتند، چگونه می توان نتیجه گرفت که «پس تجمع ۹ دی سازمان یافته و دولتی» بود؟!
اگر عکس نامزدها در دست مردم نبود، اما شعارهای انزجارآمیز روشنی بر زبان و دست آنها جاری بود از جمله «لعن علی عدوک یا حسین (ع) - خاتمی و کروبی و میرحسین». آیا آقای موسوی و مدیریت کنندگان سایت وی این شعارها را هم نشنیده اند؟! یقیناً آن خیزش عظیم مردم در سراسر کشور سازمان یافته بود؛ سازمان و جنبشی که محبت حضرت سیدالشهدا و تنفر از حرمت شکنان ساحت آن حضرت ایجاد کرده بود. و البته خود موسوی به خاطر جانبداری از حرمت شکنان گروهکی عاشورای ۸۸، در این سازمان دهی نقش کمی نداشت! یعنی او می تواند این نقش را انکار کند؟!
بسمه تعالی
متن کامل کیفرخواست سران فتنه
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ. أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ
سوره مبارکه بقره، آیات 11 و 12
انتخابات دهم ریاست جمهوری "پتک جمهوریت" بر سر دشمنان قسم خورده نظام اسلامی بود و حماسه 40 میلیونی ایرانیان در این انتخابات بیش از پیش پیوند عمیق ملت و حاکمیت را آشکار نمود اما در این میان برخی اتفاقات تلخ آن چنان بر مذاق دشمنان این مرز و بوم شیرین بود که تا ماه ها بعد از آن با ترفندهای تبلیغاتی خاص خود سعی بر تحت الشعاع قرار دادن اصل موضوع را داشته و با بزرگنمایی حواشی خودساخته در این میان، به قصد انتقام از ایران و ایرانی وارد عرصه شدند.
اما بدون تردید در این میان باید به جای شناسایی معلول، به سراغ علت ها رفت.
دروغ بزرگ "تقلب در انتخابات" در حالی مطرح شد که با گذشت قریب به 18 ماه از 22 خردادماه 88، همچنان سندی دال بر این ادعا ارائه نشده است و از سوی دیگر عدم همکاری کاندیداهای معترض با شورای نگهبان و حتی سر باز زدن از همکاری با شورای منتخب، بیش از پیش بر شعله های این آتش کور افزود تا جایی که به تبع حوادث بوجود آمده از این فضای احساسی، ده ها تن از هموطنانمان کشته شده و ماه ها کشور با تحمیل فشارهای غیر ضروری، از بسیاری از برنامه های بلند مدت خود بازماند.
از سوی دیگر برگزاری دادگاه های متهمان حوادث پس از انتخابات اگرچه حاکی از عزم جدی دستگاه قضا نسبت به برخورد با عوامل این فتنه بزرگ بود لکن اکتفا به برگزاری دادگاه های محاکمه عوامل دست چندم و بعضا عناصر فریب خورده جریان کودتای سبز، پیام ناخوشایندی برای ملت ایران داشت و آن هم عدم اراده دستگاه قضایی جهت برخورد با عوامل و مسببین این حوادث تلخ بود.
بنا بر قاعده "العدل اساس الملک" حداقل انتظاری که از دستگاه قضا می رود رعایت عدالت در برخورد با متهمان حوادث پس از انتخابات است نه آنکه محاکمه عناصر دست چندم و فریب خورده این فتنه، مبدل به حلقه مصونیت برای سران فتنه باشد.
میرحسین موسوی؛ فرزند میر اسماعیل:
طبق بند 9 ماده 33 قانون انتخابات ریاستجمهوری، تقلب در انتخابات جرم به شمار میرود
و طبق ماده 697 قانون مجازات اسلامی «هر کس به وسیله اوراق چاپی یا خطی یا به وسیله درج در روزنامه و جرائد یا نطق در مجامع یا به هر وسیله دیگر به کسی امری راصریحاً نسبت دهد یا آنها را منتشر نماید که مطابق قانون آن امر جرم محسوب میشود و نتواند صحت آن اسناد را ثابت نماید... .»، خود این اقدام جرم و افترا است،
و نامبرده بحث عمل تقلب را مستقیما و صراحتاً به وزارت کشور، شورای نگهبان و دولت نسبت داده که این قطعاً افترا است و وی باید برای اثبات مدعای خود به دادگاه احضار گردد.
از سوی دیگر با توجه به رأی مشورتی قوه قضائیه مبنی بر اینکه اگر افترا یا توهینی نسبت به یک شخصیت حقوقی باشد، اما شواهد و قرائن دلالت به این داشته باشد، این نسبت دادن به یک شخصیت حقوقی در واقع به یک شخصیت حقیقی بر میگردد که حق شکایت با عنوان افترا برای شخصیت حقیقی موجود در شخصیت حقوقی که ناظر به اوست، ثابت است،
یعنی در مورد اخیر شواهد و قرائن موجود دلالت بر این دارد که تقلب در انتخابات را به وزیر کشور و اعضای شورای نگهبان نسبت دادهاند لذا وزیر کشور دولت نهم میتواند در این خصوص اقامه دعوا کند که البته طبق ماده 727 قانون مجازات اسلامی این جرم حتماً باید یک شاکی خصوصی داشته باشد.
هم چنین بر هم زدن امنیت کشور موضوع ماده 498 قانون مجازات اسلامی، تبلیغ علیه نظام موضوع ماده 500 قانون مجازات اسلامی و تحریک مردم به جنگ و کشتار و هشدار موضوع ماده 512 قانون مجازات اسلامی، از دیگر جرائمی است که نقش میرحسین موسوی در آنها غیرقابل انکار است و نگاهی به بیانیه های وی طی ماه های پس از انتخابات به خوبی بر این نکات صحه می گذارد.
و در نهایت اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرائم ضد امنیت داخلی کشور موضوع ماده 610 قانون مجازات اسلامی، اخلال در نظم عمومی موضوع ماده 618 قانون مجازات اسلامی، مزاحمت برای زنان و اطفال موضوع ماده 619 و تخریب، نهب و غارت، موضوع مواد 675، 676، 677، 683،687 و 689 قانون مجازات اسلامی است که به وفور در پرونده این مخل امنیت ملی به چشم می خورد
و طبق ادله و شواهد موجود با توجه به علم متهم به نتایج تجمعات غیرقانونی، تظاهرات و اختلال عرفی که بین علت و معلول یعنی بین تجمعات و تخریبها موجود است، موسوی با اغتشاشگران وحدت قصد داشته و این وحدت قصد محرز است.
لذا با توجه به اینکه اگر کسی به تجمع تحریک کند در واقع به تخریب تحریک کرده است، به همین دلیل وی طبق ماده 619، 618، 675، 676، 677،683، 687، 689 قانون مجازات اسلامی که این موارد غالباً با موضوع تخریب، نهب و غارت، مزاحمت برای زنان و افراد و اخلال در نظم عمومی است، معاونت در جرم محسوب می شود و بدون تردید خون های ریخته شده در این میان همچون شهدا؛ امیرحسام ذوالعلی، غلام کبیری، داوود صدری، فاطمه رجب پور، سرور برومند و... همگی حاصل علت اصلی است که همان تحریک مردم برای حضور در خیابان ها و در نهایت سو استفاده اوباش از فرصت بدست آمده و قتل و غارت و کشتار مردم بی گناه است.
و از همین دست است "خداجوی" خواندن اوباش روز عاشورای حسینی که با حمله به اماکن عمومی، شعار مرگ بر جمهوری اسلامی سر داده و عزاداران سالار شهیدان را با سنگ، چاقو و قمه مضروب ساختند و مضاف بر اینها، نامبرده در تاریخ 10 بهمن ماه 88 ضمن دیدار با کروبی، با محکوم کردن اعدام 2 تروریست (آرش رحمانی پور و محمد علی زمانی) علنا اعدام این 2 عضو گروهک تروریستی پادشاهی را محکوم می نماید.
مهدی کروبی، فرزند احمد:
افزون بر اتهامات متهم قبلی (میرحسین موسوی) که در مورد عملکرد مهدی کروبی نیز صدق می کند، ادعاهای شاذ و سراسر کذب نامبرده در جریان حوادث پس از انتخابات از جمله تجاوز جنسی به زندانیان سیاسی که علیرغم گذشت بیش از 15 ماه از زمان این ادعا هنوز یک سند نیز در این رابطه ارائه نشده است، از لحاظ حقوقی میتواند توهین، افترا یا تشویش اذهان عمومی محسوب شود و به نظر میرسد این ادعاها بیشتر به افترا نسبت به دستگاههای امنیتی و قضایی کشور نزدیک باشد.
لذا با توجه به اینکه وی نتوانست این "دروغ بزرگ" را ثابت کند به نظر میرسد از نظر حقوقی قابل پیگیری ذیل جرم افترا می باشد.
بر طبق ماده 697 و 698 قانون مجازات اسلامی اگر به یک شخصیت حقوقی تلویحا اعمالی که بر خلاف حقیقت بوده و کذب محسوب میشود، نسبت دهند و قصد تشویش اذهان عمومی اثبات شود، شخص مدعی مجرم شناخته شده و دادستان با توجه به عمومی بودن جرم میتواند راسا اقدام کند.
از سوی دیگر از آنجایی که مسئولیت برگزاری هرگونه تجمع غیر قانونی با ترتیب دهندگان تجمع است، در روز دوشنبه 25 خرداد ماه سال 88 به دعوت نامبرده و دیگر بانی اصلی فتنه (میرحسین موسوی) راهپیمایی غیر قانونی و فاقد مجوزی در خیابان آزادی تهران برگزار شد که دنباله آن به بروز آشوب و اشتهار سلاح و درگیری مسلحانه و حمله به مراکز نظامی، تخریب اموال عمومی و خصوصی و تاسف بارتر از همه مرگ و جراحت تعدادی از هموطنان مان انجامید.
از آنجا که نقش نامبردگان در برپایی و حضور در این تجمع بدون مجوز و همچنین ادبیات به کار رفته در سخنرانی آنان آشکارا در ارتکاب این جرایم نقش داشته و بیانیه های پی در پی آنها در تکوین و تداوم آشوب ها و ریخته شدن خون فرزندان این کشور تاثیر فراوان داشته اند،
عناوین «تحریک و ترغیب وقوع جرم» در بند یک و «تسهیل وقوع جرم» در بند 3 ماده 43 قانون مجازات اسلامی تحقق یافته، در معاونت ایشان به صورت تعدد معنوی در ارتکاب جرایم قتل عمدی (ماده 206) جنایت عمدی نسبت به عضو (ماده 269) ، احراق و تخریب اموال غیر (ماده 675و 677) و تخریب اموال عمومی (ماده 687) مذکور در قانون مجازات اسلامی نمی توان تردیدی داشت، طبق ماده 43 قانون مذکور اقدامات ایشان بدون شک تحت عنوان معاونت در این جرایم قابل پیگیری است.
همچنین بنا بر حکم ماده 44 همان قانون، حنی اگر عاملین اصلی و مباشران جرایم فوق به هر علتی محاکمه و مجازات نشوند، معاونین جرایم فوق قطعا به صورت مستقل قابلیت محاکمه و مجازات را دارند.
. جدای از موارد مذکور می توان بیان داشت که وقتی بردن آبروی فرد در سیستم ما دارای مجازات است زیر سؤال بردن صحت عملکرد یک نظام بدون اثبات آن چیزی فراتر از افترا بوده و باید برای آن مجازاتی سنگین در نظر گرفت.
اسلام برای آبروی فردفرد انسانها احترامی بسیار قائل است (حرمه المومن کحرمه الکعبه) پس به طریق اولی، حرمت نظامی که بر آمده از خون هزاران شهید و جانفشانی مومنان بسیار است، ارزشی صدچندان دارد و لذا جای قانونی در این خصوص که حرمت شکنی نسبت به نظام را جرم تلقی نماید، خالی است.
سید محمد خاتمی؛ فرزند سید روح الله:
از جمله اظهارات وی در 19 مهر88 در دیدار با جمعی از همفکرانش، دستگیرشدگان حوادث پس از انتخابات را که تعداد بسیار زیادی از آنها با گروهک های تروریستی پژاک و انجمن پادشاهی در ارتباط بودند "انسان های بزرگ" می نامد که می توان همین امر تبلیغی به نفع گروهک های تروریستی های مخالف نظام را به عنوان جرم مصرح در ماده 500 قانون مجازات اسلامی مورد بررسی قرار داد.
هم چنین صدور بیانیه های تحریک آمیز (31 خرداد 88) به همراه ادعاهای کلی فاقد سند و هم چنین سخنرانی در شب عاشورای حسینی در حسینیه جماران که با بند بند صحبت های وی حضار سوت و کف می زدند و عملا با هتک حرمت مراسم عزای سالار شهیدان آن را به مراسم سوت و هلهله مبدل کردند از دیگر اقدامات نامبرده است.
بنابراین اقدام نامبرده مصداق بارز معاونت در جرم موضوع ماده 726 ناظر به ماده 498 و 500 قانون مجازات اسلامی می باشد.
رونوشت به:
آیت ا... آملی لاریجانی؛ ریاست محترم قوه قضاییه
حجت الاسلام محسنی اژه ای؛ دادستان کل کشور
دکتر جعفری دولت آبادی؛ دادستان عمومی و انقلاب تهران
«عزیزان من!...گفته بودم که غائله ایجاد میکنند شیاطین؛ هر روزی به اسمی. ما باید از این غائلهها جلوگیری کنیم، هوشمند باشیم، غائلهها را با هوشیاری توجه کنید و خنثی کنید. ممکن است پس از چند روز، یک غائله دیگر بلند بشود...ملت ما راه خود را یافته است. ما از این دسیسهها نمیترسیم.»
امام خمینی
ذرات هستی بار دگر محرّم حسین را به تعزیت نشسته اند. سالروز واقعه ای که در آن، خون ابی عبدالله (ع) آنچنان برکت می یابد که بقای اسلام را تا بقای دهر ضمانت نمود؛ آنجا که این خون تا مقام فرقان بالا رفته و محک حق و باطل برای تمام ادوار گشت.
این فیض نه تنها در سال 61 هجری عینیتی ملموس یافت که در قرن ها بعد نیز در آوردگاه حق و باطل نمود عینی یافته و به رسوایی و فلاکت ابدی هلهله کنندگانی دیگر در عاشورا انجامید؛ شاید اگر عاشورای 59 نبود و اگر عاشورای 88 نمی-بود، پرده جهل فرقه ای هرگز دریده نمی شد و گویی حسین نه یک بار، که هماره بایستی برای احیای دین جدش، سیوف کف زنندگان در عاشورا را به آغوش بکشد.
فتنه 88 که حوادث عاشورای آن کوس شقاوت را به فلک برد، محصول تعاون بر «اثم و عدوانی» بود که سران فتنه، سکوت خواص، مزدوران گروهک ها و تعدادی از حامیان مردمی ساده دل آنرا رقم زدند. اما اگر صفحات تاریخ را سی سالی به عقب بزنیم، با سلسله حوادثی مواجه می گردیم که تشابهات بنیادین و حتی روبنایی و رفتاری آن با فتنه اخیر شگفت آور است.
هرچند بسیاری از تحلیل گران بر اصل الگوگیری فتنه سبز از حرکت منافقین صحه گذارده اند، اما جای خالی پژوهشی مستند، در اثبات این مدعا به شدت احساس می گردد.
لهذا این نوشتار برآنست تا با مقایسه ای تطبیقی میان حوادث منجر به عاشورای 59 و آشوب خرداد 60 ، و وقایع سال گذشته، گامی در جهت شناخت ماهیت حقیقی و هزارتوی فتنه سبز بردارد. این سطور هم چنین می نمایاند که غائله هایی که به گفته امام خمینی(ره)، «شیاطین، هر روز به اسمی» برپا می-کنند هرگز منحصر به فرد نبوده و استخراج و شناخت محورهای مشترک آنان می تواند به بصیرت افزایی در قبال توطئه های آتی این جریانات کمک کند.
ذکر این نکته نیز خالی از فایده نیست که هدف نگارش از مقاله، به موارد فوق خلاصه می گردد و قصد برچسب زنی های رایج در ژورنالیسم و تشبیه نمودن عاملین فتنه سرخ 60 و فتنه سبز 88 را ندارد؛ که هر گروه در جای خود «جرم عظیم» را به فعلیت رساندند و روزی پاسخ گوی آن خواهند بود؛ هرچند گو اینکه خود در یکسال اخیر عاملین فتنه چندان هم از دلبری متقابل با پیش کسوتان فتنه گری ناخرسند نگشته اند!
خالی از اغراق است اگر اشتراکات و تشابهات گاه غیر قابل باور فتنه مارکسیستی- لیبرالیستی منافقین و بنی صدر در اوان انقلاب، و فتنه لیبرالیستی سبز را فراتر از صدها مورد بدانیم اما، ذکر تمام موارد و نیز بررسی تحلیلی آنان در این مجال نمی گنجد. لذا به بازگویی گذرا و گاه تیتروار برخی از این اشتراکات اکتفا می نماییم؛ باشد که این جستار مبنایی بر پژوهش هایی کامل تر گردد.
1. شکست در انتخابات
به لحاظ زمانی هر دوفتنه در مقطع پس از انتخابات و شکست جریان فتنه به اوج رسید. سازمان مجاهدین خلق سال های نخستین انقلاب را در حالی سپری نمود که در هر انتخاباتی شکستی مفتضحانه تر از قبل می خورد و حتی نتوانست شخص رجوی را به مجلس بفرستد. مات شدن در میدان مردم سالاری و نومیدی از رقابت سالم باعث شد تا آنان «زیر میز زده» و بازی را برهم زنند. کاری که جریان فتنه در سال 88 نیز به انجام رساند.
2. قدرت و قدرت طلبی
هدف هر دو بلوا قدرت بود. در اوان انقلاب، مجاهدین خلق که بنی صدر، آخرین نقطه امید خود را مخلوع یافتند برای کسب قدرت قیام نمودند. جالب آنکه رجوی علنا اعلام نمود که آشوب وی بخاطر شکست در انتخابات مجلس است! وی در حالی که در انتخابات تایید صلاحیت شده و رای نیاورده بود در اطلاعیه ای که به آشوب انجامید نوشت:
«بدون یک مجلس واقعاً ملی فراگیر نمایندگان طبقات و اقشار مختلف مردم، خبری از زندگی مسالمت آمیز در کار نخواهد بود.»(1)
جریان فتنه نیز که چهار سال دست خویش را از قدرت کوتاه یافته بودند، انتظار بیشتر را برنتابیدند و به رغم تایید صلاحیت نمایندگان خود و نه شنیدن از مردم در تفویض قدرت، فتنه را اوج بخشیدند.
3. کودتا علیه رای مردم
ترکیب دو عامل فوق یعنی قدرت طلبی و ناکامی در رسیدن به آن موجب گشت که منافقین و فتنه گران جدید، به نام دموکراسی، دیکتاتور مآبانه علیه انتخاب مردم کودتا کنند. نوع ادبیات بکار رفته در توجیه این کودتا نیز از شباهت نگاه خود محور بینانه عاملان هر دو فتنه خبر دارد که یکی، تنها وقتی نظام را مشروع می پندارد که مسئول اول سازمان در راس امور باشد و در نزد دیگری، تنها وقتی رای مردم مشروع است که او پیروز انتخابات باشد.
4. ماهیت سلبی
گفتمان هردو غائله بر منطق دوانگاری متضاد Binary opposition بنیان یافته است. گفتمانی رایج در انقلابات مخملی امروز، که با علم به پوچی خود و تهی یافتن چنته ی خویش از هنری چشم نواز، همواره هویت خود را در برابر "دگر " خود تعریف میکند. به عبارتی در هر دو جریان شاهد آنیم که بیش از آنکه برنامه ی مشخص ارائه گردد، تنها هنر موجود، کوبیدن طرف مقابل (جریان حاکم بر نظام) است.
5. قانون گریزی
فتنه های 60 و 88 هر دو ناشی از آن بودند که عاملان آنها خود را فراتر از قانون می دانستند. رجوی شکست در انتخابات مجلس ، برکناری قانونی بنی صدر و چندین مورد دیگر را که کاملا قانونی اما برخلاف میل او بود برنتافت و کار را به خیابان ها کشاند. همین امر در فتنه گران نیز نمود یافت. مدعیان پیروی از امام درحالیکه از خروش ایشان در برابر قانون گریزان اطلاع داشتند و درحالی که قانون اساسی به تصریح شورای نگهبان را فصل الخطاب انتخابات دانسته، ضمن ادعاهایی واهی که هرگز به اثبات نرسید و با برتری دادن خود بر قانون، سیستم اردوکشی خیابانی را بر هر قانونی مرجح دانستند. جالب آنکه عاملان قانون گریز هر دوفتنه ماهها با اتهام قانون گریزی به حکومت و دولت، فلسفه ی وجودی خود را مبارزه با قانون گریزی اعلام نموده بودند.
6. خطا در کمیت شناسی هواداران: «ما بی شماریم»
مشخص نیست این شعار واقعا توهّم حمایت اکثریت بوده و یا صرفا یک شوی فریبنده است. اما به هر روی همین توهم موجبات باورناپذیری شکست و انزوا را برای جریانات فتنه فراهم آورد. منافقین خود را نماینده «خلقی» می دانستند که اسیر حکومت اسلامی گشته است. بنی صدر نیز با مشاهده چند هزار هوادار در سخنرانی 14 اسفند، این جمعیت را در ذهن خود به ملت ایران تعمیم داده و به پشتوانه ی آن در برابر نظام ایستاد. رجوی جمعیت حاضر در 30خرداد را 500 هزار نفر اعلام داشت حال آنکه به اذعان گاردین، حداکثر سه هزار نفر در این فتنه حاضر بودند. در فتنه ی 88 شعار «ما بی شماریم» تا آنجا که یک شعار انتخاباتی- القایی بود، مشکل ساز نگشت اما قائلان آن، گویی خود نیز فریب خود را خورده و در اقلیت بودن را نپذیرفتند. تعمیم جمعیتی خاص از تهران به کل کشور در ذهن فتنه گران امری هویدا بود. اغراق های شگفت آور شبکه-های ماهواره ای در اعلام شمار معترضین حاضر در خیابان که گویی سران فتنه را نیز به خطا انداخت، اوج این رویکرد بود.
7. خطا در کمیت شناسی مردم حامی نظام
اشتباه استراتژیک رجوی و بنی صدر و نیز سران فتنه 88 ارزیابی ناصواب از ارادت مردم ایران به انقلابی بود که خود آن مردم آنرا رقم زده بودند. ارادتی که انقلاب را نه قطعه قطعه و لیبرالی ، که با تمام ملزومات آن می خواست. متاسفانه نامزدهای شکست خورده انتخابات دهم درک نکردند که مواضع آنان سالهاست در بین مردم اکثریت جایگاهی ندارد و حتی اگر بپذیریم در این انتخابات 11 میلیون رای جابجا شده است، آنان این سوال را از خود نپرسیدند که پس چرا در شش انتخابات قبلی که از قضا در برخی از موارد خود مجری آن بوده اند ، مفتضحانه شکست خورده اند؟ البته در اینجا نیز کاملا مشخص نیست که این خطا ناشی از جهل بوده و یا تجاهلی عامدانه بوده است. چه ، آنکه در مواردی متعدد ایستادن در برابر حقایق عینی از حضور میلیونی مردم علیه خود را بسادگی انکار می کنند که نمی تواند ناشی از یک کژفهمی ساده باشد. به عنوان نمونه می توان به یکی از افتضاحات به بارآمده در شبکه بی بی سی و توسط مهاجرانی یاد نمود که وی ضمن تقلیل جمعیت میلیونی مردم در حمایت از جمهوری اسلامی به چند هزار نفر، از عدم استفاده از هلی کوپتر در فیلم برداری برای مشخص نشدن کمی جمعیت گفت، حال آنکه قاطبه تصاویر به صورت هوایی ضبط شده بود! این رویکرد زنگار زده که به انزوای بیش از پیش ضد نظام منجر گشته است کپی برداری کامل از منافقین است.
منافقین از نخستین سال های فتنه گری بر منزوی بودن جمهوری اسلامی تاکید داشتند تا جایی که حتی حاضرین در انتخابات دوم خرداد 76 را 5 میلیون نفر ذکر کردند!
8. خطا در کیفیت شناسی هواداران: «مقبولیت در هر حال»
اما اشتباه مهمتر از خطای کمّی، نقص در شناخت هواداران در نزد کنش گران فتنه 60 و 88 بود. بنی صدر به پشوانه رای 11 میلیونی خود (که محصول نفاق او بود) نتوانست بفهمد که این رای به بنی صدرِ آستانه ی انتخاباتی بود که از امام و خط انقلاب می گفت و نه بنی صدرِ 14 اسفندی که در برابر خط امام ایستاده بود. در سال گذشته نیز ظاهرا تصور بر آن بود که آرایی که نمایندگان مورد حمایت جریان فتنه بدست آورده بودند، بسان پشتوانه ای پایدار است که در هر حال و در هر خطی که این نمایندگان قرار گیرند، از دست نخواهد رفت. حال آنکه بی وفایی نامزدها به شعارهای خود و ایستادن در برابر خط امام سرنوشتی رقت انگیز را برای آنان منتج گشت.
9. فتنه گری از برج عاج
یکی از مهمترین انتقاداتی که طرفداران سران فتنه در اوان انقلاب به رهبران خویش می گرفتند، بی ارزش بودن هواداران و سرنوشت آنان در نظر این سران بود. رجوی که در مقطعی در خانه ای امن و مخفی، و پس از آن به همراه بنی صدر در آغوش سران فرانسه جای گرفته بودند، بی اعتنا به جان و سرنوشت هواداران بی پشتوانه، دستور آشوب خیابانی می دادند که به دستگیری گسترده ی آنان می انجامید. یکی از اعضای سابق منافقین می گوید:
«[سازمان می گفت] بهای انقلاب خون است. اما رجوی از این بهای انقلاب فقط کنار گود نشستن و دستور دادن را بلد بود»(2)
اما قطعا انتقاداتی این چنینی از رهبری فتنه جدید، کمتر نبوده است که کشیدن کاریکاتور رفتار عافیت طلبانه سران فتنه از سوی دیگر فتنه گران نمونه ای از آن است. اپوزیسیون ضد نظام که خود از آپارتمان های مجلل لندن به خط دهی مشغولند، لیدرهای داخلی را به عافیت طلبی و بیانیه محوری متهم می سازند.
10. جنگ «احزاب» علیه کیان جمهوری اسلامی
ویژگی مشترک دو فتنه آن بود که احزاب و جریانات اپوزیسیون از قطب های متضاد فکری پشت به پشت یک دیگر تاختن به ارکان جمهوری اسلامی را آغاز نمودند. در فتنه نخست احزاب لیبرال مذهبی و لائیک و مائوئیست ها، و در فتنه اخیر مدعیان خط امام، مجاهدین خلق، سلطنت طلبان و ... هم پیاله شدند. تاحدی که سران فتنه، هم آوا با سران صهیونیسم، اعدام عوامل انفجار شیراز که کلا به انتخابات نامربوط بود نیز محکوم نمودند! فاطمه حقیقت جو نیز در جمع تعدادی از معلوم الحالان گروه رجوی و رضا پهلوی، به درستی از هم هدف بودن این فتنه گران سخن راند.
11. گل آلود نمودن فضای سیاسی
در باب تشخیص حق از باطل، علاوه بر معیارهای اصولی، مبهم و شلوغ نمودن فضا را می توان کارویژه همیشگی افرادی دانست که از رسوایی و تهی بودن چنته خود از استدلال در فضای آرام هراسناکند. رجوی تنها اندی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در سخنرانی خود در دانشگاه تهران ملتهب نمودن فضا را استارت زده و این کار را به کمک سایر گروه ها، ادامه داد. سخنرانی های هیجانی، درگیری های تعمدی و زرگری خیابانی و اعلامیه های آتشین زمینه را برای فتنه 59 و 60 مهیا ساخت.
در سال 88 از ماه ها قبل از انتخابات گل آلود نمودن فضا با تاسیس کمیته های مختلف با هدف پیش گیری از تقلب، هشدارهای معنی دار به شورای نگهبان و .. ، در سلب اعتماد مردم و خارج نمودن کشور از فضای آرام و دموکراتیک کوشیده شد. اعلامیه های احساسی، ادعای پیروزی پیش از آغاز انتخابات و حتی در مواردی دعوت مردم به شورش در صورت شکست، گوشه ای از این مصادیق بود.
12. تکیه بر دموکراسی کف خیابانی
تکیه بر اردو کشی کف خیابانی را در هیچ یک از گونه های فکری رایج در اندیشه سیاسی اعم از لیبرال، مارکسیستی و اسلامی نمی توان یافت. این شیوه ی قلدر مآبانه صرفا نوعی آنارشیسم قدرت طلبانه است که مع الاسف در دهه های اخیر و در مقاطع سال 60 و 88 از سوی جریاناتی پی گیری شد. در حالی که فتنه گران به نقض مردم سالاری معترض بودند از ضد مردمی ترین شیوه برای تحقیر رای مردم بهره جستند. اما همان سان که رهبر فرزانه انقلاب فرمودند:
«حل و فصل همه اختلافات در سر صندوق رأی است نه در کف خیابان ها» (3)
13. تکیه بر میلیشیا جهت تخریب اموال عمومی و ترور
فاجعه انگیزتر از مورد فوق بهره گیری سران فتنه 60 و 88 از میلیشیا بود.
«اتوبوس ها را به آتش بکشید، باجه های تلفن را خرد کنید، از هرجا که شده و لو از بیمارستان های جنازه بدست بیاورید و روی دست بگیرید، میان مردم ببرید، مثل دوران انقلاب مردم را با رنگ خون آشنا کنید»(4)
دستورالعمل فوق که در سی خرداد 60 صادر گشت بار دیگر در فتنه سبز مطاع گشت. شبکه های ماهواره ای و برخی سایت ها در کنار تکرار این دستورات، علنا به آموزش خراب کاری مشغول بودند. سران فتنه نیز با به خیابان کشاندن مردم و زمینه سازی برای میلیشیای ترور و تخریب از آنان حمایت عملی نمودند.
14. تهدید و فرار به جلو
در هر دو فتنه و در ماه های منتهی به آن شاهد چنگ و دندان نشان دادن فتنه گران برای نظام بوده ایم. رجوی اعلام می کند:
«بگذارید تأکید بکنیم٬ وای به روزی که تصمیم بگیریم مشت را با مشت، و گلوله را با گلوله پاسخ دهیم. آن وقت خودتان پشیمان خواهید شد.» (5)
در یکی از بیانیه های موسوی می خوانیم:
«اگر حسنظن و اعتماد مردم از طریق صیانت از آرای آنان پاسخ داده نشود و یا آنها نتوانند برای دفاع از حقوقشان به نحوی مدنی و آرام واکنش نشان دهند، مسیرهای خطرناکی در پیش خواهد بود که مسئولیت قرار گرفتن در آنها بر عهده کسانی است که رفتارهای مسالمتآمیز را تحمل نمیکنند» (6)
15. سکوت خواص
بدون شک مطمئن ترین راه برای شناخت ریشه ها و زمینه ی فتنه-ها، واکاوی دقیق نقطه نظرات ولی فقیه می باشد. بازخوانی سخنرانی های امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در مقطع دو فتنه گواه دغدغه هایی بسیار مشابه می باشد. هر دو بزرگوار در بیت الغزل سخنان خویش بارها و بارها از دو جهت احساس نگرانی می نمودند. یکی از این جهات، سکوت یارانی بود که به آنان چشم یاری داشتند. مطالعه سخنرانی تاریخ ساز امام در غائله ای که در فتنه ی 59 و 60 به بهانه لایحه قصاص نشان می دهد که اکثر خطاب ایشان نه به جبهه ملی و منافقین به عنوان عامل اصلی غائله که به خواص مدعی دین داری است که در این رابطه سکوت نموده اند؛ دغدغه ای که با دلی پر درد باید اذعان داشت که خلف ایشان نیز بارها از آن پرده برداشت اما گویی برخی اراده ی شنیدن نداشتند.
16. عدم مرز بندی با دشمن
دیگر دغدغه ی کلیدی و مشترک امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در ماهیت مشترک این دو فتنه آن بود که کنش گران آن، تنها یک مرز را برای خویش تعریف ساخته بودند و آن مرز بندی با ارکان جمهوری اسلامی بود؛ اما در سوی دیگر هیچ مرز و خط قرمزی را برای هم پیالگان خود قائل نگشتند و از کف و سوت صهیونیسم جهانی به هیجانی مضاعف دست یافتند. امام در سخنرانی طولانی و تاثر انگیز خویش، از «دوست نمایانی» گلایه دارند که منافعشان نگذاشت با دشمنان و حتی مرتدین مرزبندی کنند:
«..این هایی که پیوند کرده اند با جبهه ملی، پیوند کرده اند با این منافقین، پیوند کرده اند با این منحرفین، من با اینها کار دارم، شمایی که متدین هستید و مدعی تدین چه توجیهی از این معنا دارید آیا تکلیف شرعی فقط این است که فقط این است که در مقابل مجلس و دولت اعلامیه صادر کنید... «سعدی از دست دوستان فریاد» ، ما این دوست نماها را چه بکنیم...» (7)
اما همگان مشابه این اظهار دردمندی ها را در سخنان یک سال گذشته مقام معظم رهبری بسیار به یاد دارند. ایشان بارها «مرزبندی» با دشمنان را جزو «شاخصه های اصلی» برشمرده اند، شاخصه ای که نه فتنه گران و نه برخی از خواص از آن سربلند بیرون نیامدند.
17. تاکید موهوم بر وحدت
سیری کوتاه در مواضع جریان فتنه در یک سال اخیر شاهد تاکید بی سابقه و مشکوک به وحدت است. مشخص نیست که این جریان چرا به یک باره و آنگاه که کاملا از نفوذ در قدرت نومید شده اند دم از وحدت می زنند و اینکه چرا حال که ولی فقیه وظیفه همگان را مرزبندی قاطع و روشن با دشمن دانسته-اند به یاد وحدت افتاده اند. پر واضح است که مقصود آنان از وحدت، هم سنگری با چه جریاناتی است؛ چه آنکه اگر مقصودشان وحدت خود با نیروهای درون نظام باشد ، پس چرا شاهد هتاکی-های هرروزه آنان به این نیروها هستیم! شگفت تاریخ آنکه تقابل مرزبندی و وحدت موهوم بدون اندک تفاوتی در جریان فتنه 60 ساری بود. درحالی که امام خمینی بارها به بنی صدر در خصوص مرزبندی با دشمنان قسم خورده تاکید می فرمود وی تاکید داشت:
«وحدت مسلمان ها را با مرزبندی به هم نزنید» (9)
18. هتک احکام اسلامی
در فضای گل آلود ناشی از فتنه ابتدای انقلاب، گروهی به رهبری جبهه ی ملی فضا را غنیمت شمرده و به احکام و مقبولات اسلام چون قصاص تاختند. امری که در فتنه ی اخیر نیز نمودی واضح یافت و طغیان علیه احکامی چون دیه و مهریه از جانب برخی از پیش قراولان فتنه نمونه آن بود.
19. هتک حرمت علما
به رغم آنکه موسوی در مناظره خویش و در ادعایی جالب، احمدی نژاد را به تقابل با علما متهم ساخت،ا گذر ایام وی را در برابر مراجع عظام قرار داد. اما این امر در فتنه رجوی نیز مسبوق به سابقه بود. وی حتی مقام علمی علما را نیز مصون از تعدی باقی نمی گذاشت:
«علامه[طباطبایی] چون دید دیالکتیکی ندارد ٬ قرآن را نمی-تواند تفسیر علمی بنماید»!! (8)
20. ادعای پیروی از خط امام
فتنه گران 60 و 88 در حالی تمام قد در برابر تمام میراث امام خمینی (ره) از جمله فصل الخطاب بودن ولی فقیه، قانون مداری و .. ایستادند که منافقانه از خط امام دم می-زنند و از همین راه توانستند موقتا هوادارانی را دست و پا کنند.
اشخاص و رسانه های فتنه گر، در یک سال گذشته مرموزانه خط امام را برجسته می سازند؛ هرچند تصویری کاملا مطابق با یوتوپیای لیبرالی خویش از ایشان ارائه می دهند. این درحالی است که کمتر اشارتی به مبادی و مبانی اندیشه ایشان نمی-گردد و مشخص نمیسازند که طغیان علیه قانون و نافرمانی از ولی فقیه تاچه حد با آرمان های امام سازگار است. مروری بر ادبیات مشابه نزد فتنه گران 60 بخوبی می تواند جوانان را آگاه سازد که تبلور دورویی تا چه حد در فضای سیاست میسور است. در ادبیات بنی صدر عبارت «خط امام» کلید واژه می-باشد:
«خط امام احترام به خواست مردم است....خط امام خط وحدت است»(10)
رجوی نیز که امام را«سمبل و چهره درخشان جنبش جاری میهن»،«مجاهد اعظم»،«عظیم الشأن و رهبر عالیقدر جنبش ما» معرفی می نمود در خطاب به ایشان می گوید
«ما آزادی خود را مدیون مجاهدت وجانفشانی های خلق رزمنده و ستم کشیده ایران در پرتو الهامات آن زعیم استوار وسازش ناپذیرهستیم» (11)
21. سیاه نمایی
رجوی پیش از تقابل کامل خویش در خرداد 60 در برابر نظام مردمی ، بیش از دوسال را به ترویج ناکارامدی انقلابیون و سیاه نمایی افراطی اوضاع اقتصادی اختصاص داد. بنی صدر نیز در این میان او را تنها نمی گذاشت:
«امروز کسری بودجه ما 80 میلیارد تومان است و با اضافه شدن بعضی اقلام دیگر به 100 میلیارد تومان می رسد. پنبه کشور 54 درصد کاهش داشته، چغندرقند 19 درصد و میزان سفارش گندم به خارج 2 میلیون تن و صنعت نیز 30 تا 40 درصد کاهش تولید داشته است. میزان تورم در کلی فروشی 30 درصد و در جزیی فروشی 35 درصد است»(12)
فتنه گران جدید از آغازین روز شکست در انتخابات نهم، به شیوه ای شگفت آور به سیاه نمایی اوضاع مملکت پرداختند و در ایام فتنه این روند اوج یافت. مروری بر مناظرات گواه همین امر است که گویی دولت نهم کمترین گامی را در چهار سال برنداشته است و حتی سیاست خارجی پویای دولت که پس از سیاست خارجی ذلیلانه ای که تعطیلی تمام مراکز هسته ای کشور و توافق سعد آباد انجامید، توانست جمهوری اسلامی را به عضوی غیر قابل انکار در باشگاه هسته ای تبدیل کند، مورد اهانت قرار می گیرد. طبعا شبکه های ماهواره ای وابسته به سیا و انگلیس نیز در این راه موسوی و کروبی را یاری دادند.
22. تناقض فکری : علیه مردم، برای مردم
رجوی و بنی صدر هوچی گری را بر هر نوع استدلالی ترجیح می-دادند. اظهارات آنان همواره سراسر تناقض بود. به عنوان نمونه در سازمان مجاهدین حمله به مردم را در راستای خدمت به آنان و بیدارسازی آنان در احیای مردم سالاری معرفی می شد!
«تظاهرات مسلحانه را در مناطق شلوغ راه می اندازیم تا با این کار مردم کشته بشوند و انگیزه
مبارزه پیدا کنند و رو در روی نظام قراربگیرند.»(13)
تناقضاتی مشابه در یکسال اخیر نیز کم نبوده اند. خروج علیه دموکراسی با هدف احیای دموکراسی نمی تواند تفاوتی ژرف با حمله رجوی به مردم در راستای مردم سالاری داشته باشد.
23. تناقض رفتاری؛ ورود به انتخابات بدون پذیرش ملزومات آن
نیک واضح است که هرفردی در ورود به یک سیستم آزاد است اما آن گاه که آن را مختار خویش میسازد، طبعا قوانین و ملزومات آن را پذیرفته است. مضحک است که یک بازیکن، در کشاکش یک مسابقه علیه قانون آفساید طغیان کند. اما گویی این امر در عالم سیاست چندان هم عجیب نیست. در فتنه ی اخیر در حالی نامزدهای شکست خورده به انتخابات ورود نمودند که تمام ملزومات و سیستم آنرا پذیرفتند اما در میانه راه علیه این سیستم انتخاباتی برآشفتند. این تناقض رفتاری در خصوص رجوی نیز به نوعی دیگر وجود داشت وی نیز درحالی نامزد انتخابات شد که نه تنها ملزومات انتخابات، که حتی قانون اساسی را قبول نداشت. با لختی درنگ می توان دریافت که این رفتار متناقض ناشی از قدرت طلبی، تا چه حد در بروز فتنه ورود داشته است.
24. پناه به دشمن
بدیهی است که تهی بودن از پشتوانه ای چون ملت، جریانات مخالف را به پشتوانه های خارجی که با زر و تزویر برایشان آغوش گشوده اند کشیده خواهند شد. در کشاکش جنگ با عراق، منافقین به دریوزگی در برابر صدام رفته و به عنوان عامل وی در برابر وطن خود در جنگ ایستادگی می کنند، بنی صدر نیز در غرب، سرنوشتی مشابه را در برابر خود دید.
در فتنه ی اخیر نیز بسیاری به غرب گریخته و در پناه دشمن فتنه گری نمودند. برخی از بازماندگان نیز پناهی جز آستان رسانه های آمریکا و انگلیس نیافتند.
25. حمایت قاطع دشمن از سران فتنه
اقتدار جمهوری اسلامی موجب گشته است که دشمن از هرگونه تعدی مستقیم به ایران نومید گشته و دل به پیاده نظامان ایرانی خود خوش نماید. همانانی که بدون داشتن پاسپورت انگلیسی و اسرائیلی، دستورات آنان و امثال شارپ را سرلوحه قرار می دهند. فتنه ی رجوی به یک باره رئیس جمهور آمریکا و رژیم صهیونیستی را در قله ی امید قرار داد. در این میان حمایت های قاطع فرانسه از بنی صدر نیز قابل ذکر است. این حمایت ها نه تنها لفظی که در عمل نیز تبلور یافت به گونه ای که فرودگاه واشنگتن از سه روز پیش از عملیات مرصاد با هدف انتقال نیرو به عراق در اختیار منافقین قرار گرفت.
درحالی که امام خمینی (ره) موکدا و مکررا بر این معیار پای می فشردند که تعریف دشمن از ما ملاکی برای خطا بودن مسیرماست، اما سران فتنه کمتر وقعی به این شاخص معرفی شده ننموده و تمجید های رجوی، شیمون پرز ، اوباما و... را با آغوش باز پذیرا گشتند. همین یک جمله اوباما کافیست تا بالاترین ننگ را برای جریان فتنه به همراه آورد:
«موسوی به منشاء الهام بخش آن دسته از هموطنان خود تبدیل شده است که خواهان گشایش به سوی غرب هستند»
26. نقطه عطف خواندن اغتشاش
تشابه بی چون و چرای دو فتنه آن بود که رجوی هماره بر نقطه عطف بودن و زنده نگاه داشتن روز ذلت بار خروج آشوب-گرانه در 30 خرداد تاکید داشت. موسوی تا مدتی به تبدیل راهپیمایی کذایی 25 خرداد به نقطه ای عطف دل بسته بود و بر زنده نگه داشتن یاد این روز ننگین تاکید می نمود.
27. القای وجود بحران و انسداد در کشور
فتنه گران دیروز و امروز پیاپی از واژه ی بحران در تشریح اوضاع کشور استفاده می کردند. این رفتار علاوه برآنکه در نظر آنان می توانست زمینه ساز آشوب گردد، ناشی از حس خود بزرگ بینی فتنه گران داشت. آنان در ذهنشان آنچنان جایگاهی از خود ترسیم نموده بودند که کنار ماندن خود از قدرت را مساوی با بحران و انسداد در کشور می دانستند. در نشریه سازمان مجاهدین می خوانیم:
«بن بست سیاسی جامعه ما، اینک بیش از هرزمان دیگر خود را به نمایش گذاشته است»(14)
موسوی در بیانیه شماره 5 خود ادعا دارد:
«استقبال عظیم از انتخابات اخیر در درجه نخست مرهون تلاشهایی بود که برای ایجاد امید و اعتماد در مردم صورت گرفت تا برای بحرانهای مدیریتی موجود و نارضایتیهای گسترده اجتماعی که انباشتشان میتواند کیان انقلاب و نظام را نشانه رود، پاسخی شایسته فراهم شود»
نیز آنکه وی در بسیاری بیانیه های خویش در صدد آن بود که با القای بن بست در نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن که سیستم انتخاباتی بر اساس آن بنیان نهاده شده است تنها راه نجات را یارکشی خیابانی جلوه دهد. امام خمینی این خصوص می فرمایند:
«نگویید که ملت با من است٬ ملت با اسلام است٬ نه با من است نه باشما و نه با دیگری... ملت اسلام را می خواهد. ملت شخص نمی خواهد...شما به بن بست رسیدید. اشتباه می کنید. مملکت اسلام که به بن بست نمی رسد... این مردم اسلام را می خواهند. اگر پایتان را از اسلام کنار بگذارید این طلبه ای که اینجا نشسته با کمال قوا با شما مخالفت می کند... آقای رییس جمهور حدودش در قانون اساسی هست. یک قدم آن ور بگذارد من با او مخالفت می کنم...نمی شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم... همه باید مقید به این باشید که قانون رابپذیرید ولو برخلاف رأی شما باشد... اگرمی خواهید که [ مردم] ازصحنه بیرونتان نکنند، بپذیرید قانون را»(15)
28. اتهام شکنجه زندانیان
محور تبلیغاتی هردو فتنه، ادعای شکنجه زندانیان بود که بجز تک مواردی غیر سیستماتیک، تمام این ادعاها به رسوایی مدعی ختم گشت. بنی صدر در 28 آبان 59 ،با ادعای شکنجه ی آگاهانه و روتین، تلاش نمود افکار عمومی را برای اغتشاش آماده سازد. این ادعا به کرات از جانب رجوی نیز تکرار می-گشت. در فتنه ی اخیر نیز ادعاهای مشابه بسیار بود که نمونه ی آن ادعای شکنجه ابطحی و عطریان فر بود. ادعای شکنجه حربه ای ثابت در پروپاگاندای ضد نظام بوده است که هدف آن جلب توجه جوانان احساسی بوده است. یکی از منافقین آزاد شده از زندان که شصت جای بدنش در اثر سیگار سوخته بود در افشاگری علیه سازمان می گوید:
«با این کار می خواستم دیدگاه خانواده های زندانی را نسبت به رژیم عوض کنم. چون تبلیغ زندانی بیش ازحد برخانواده ها تأثیر گذاشته بود و خانواده ها فشار زیادی به بچه ها برای همکاری وارد می کردند. ...طی سه شب، هنگام دستشوی زندانیان، با سیگار پا و دست و کمرم را می سوزاندم» (16)
29. شهید سازی ساختگی
یکی دیگر از راه های تشویش اذهان و ایجاد ناآرامی در کشور شهید سازی بوده است که این روند در فتنه اخیر، دقیقا از فتنه منافقین الگو برداری شده است. طاهره باقرزاده از اعضای قدیمی سازمان مجاهدین خلق در کتاب قدرت و دیگر هیچ می نویسد «...در سال 60 برای آشنا شدن شرایط درون زندان و نحوه بازجویی ها گزارشات متعددی میخواندم. در یکی از این گزارشات سازمان نوشته بود که " پروین پرتوی در زیر شکنجه جان خود را از دست داده است ". همچنین نامی از "فرشته مصلحی " در یکی از گزارشات سازمان بود که وی نیز کشته شده است. پس از دستگیری فرشته و پروین را دیدم و از اینکه خبر ناقص و کذب بوده درون خودم به خاطر تاثیراتی که در نتیجه این گزارشات در من ایجاد شده بود رنج میبردم»
ترانه موسوی، سعیده پورآقایی و ... سوژه هایی بودند که سبزها مدعی شدند به قتل رسیده اند. آنان اعلام کردند پورآقایی پس از دستگیری و شکنجه توسط ماموران، سوزانده شده و در قطعه 302 بهشت زهرا دفن شده است! از جمله نکات جالب توجه درباره این شهید زنده سبزها، حضور شخص میرحسین موسوی در مراسم ختم وی در 7 شهریور سال گذشته در مسجد قلهک بود که همگان را به تعجب واداشت و فضاحتی فراموش نشدنی را به بارآورد. چندی بعد این دختر فراری به خانواده اش تحویل شد.
«کیوان رفیعی،عامل کد دار منافقین ضمن تماس با احمد باطبی دیگر اپوزیسیون فراری لیست دروغینی درخصوص کشته شدگان را جهت اعلام به از طریق مخملباف و محسن سازگارا در اختیار علی رضا بهشتی، مشاور ارشد میرحسین موسوی قرار داده است» (17)
30. اتهام تجاوز
کپی برداری دقیق تاکتیکی از عملکرد منافقین امری است که حتی جزئیات تبلیغاتی را نیز شامل می شود. ادعای تجاوز به زندانیان بارها از جانب منافقین تکرار گشت که متاسفانه بار دیگر اما اینبار از جانب یار دیروز انقلاب و دیگر افراد تکرار گشت و حتی ادعا شد که برخی از زندانیان پس از هتک حرمت کشته شده اند. حال آنکه مشخص شد که افراد مذکور اصولا دستگیر نشده اند و یکی در کشور خارج به تحصیل مشغول بوده و دیگری بخاطر اختلافات خانوادگی مدتی متواری و پس از مدتی به خانه بازگشته بوده است!
31. نوع نگاه به مردم
در نگاه فتنه گران مردم تا آنجا ارج دارند که پیرو هوای آنان باشند. تحقیرها، ناسزاها و اتهامات سخیفی که پس از هر خروش میلیونی علیه ضدنظام نثار مردم می شد و بازگویی آن در شان این نوشتار نیست هرگز از یادها نمی رود. مشابه این عصبانیت از جانب گروه رجوی نیز مسبوق به سابقه است:
«این همه خون دادیم ٬ [ مردم] یک لحظه هم نیامدند از تظاهرات ماپشتیبانی کنند ٬ باز بگو خلق کدام خلق؟ که هیچ چیزحالی اش نیست. ما داریم برای چه کسانی خون می دهیم؟»(18)
32. هجمه به ولایت فقیه از طریق تعدی به ارکان اقتدار آن
اشتراک عبرت آموز دیگر میان منافقین قدیم و منافقین جدید آن بود که در حالی که جرأت تعدی مستقیم به ولایت فقیه را در خود نمی دیدند، برای نیل به اهداف شوم خود در تضعیف نظام اسلامی، به پایه های اقتدار این مقام می تاختند. منافقین و بنی صدر تا مدتها با برافراشتن ادعای خط امامی بودن نیروهای حزب اللهی، سپاه، حزب جمهوری اسلامی، مجلس خبرگان و... را مورد هجوم و تخریب قرار می دادند. این امر در فتنه اخیر نمودی واضح تر یافت و فتنه گران در عین ادعای پذیرش خط امام و اصل ولایت فقیه، تمام همّ خویش را در تخریب وجهه شورای نگهبان یادگار امام خمینی (ره) بکار بستند.
33. حمله سبعانه به افراد دارای ظاهر مذهبی
یکی از جلوه های شقاوت فتنه گران 60 که عینا در سال 88 تکرار گشت حمله وحشیانه به افراد بیگناهی بود که تنها گناهشان داشتن ظاهر مذهبی بود؛
«تمامی مکان ها و مغازه ها دست فروشی ها و ماشین هایی که عکس های خمینی و دیگر مقامات رژیم را داشته باشند... افرادی که به نماز جمعه می روند باید ترور شوند. کلیه ی افرادی که به مسکونی ها و مغازه های مشکوک رفت و آمد دارند و تیپ حزب اللهی دارندبایست ترور شوند و محل نیز منهدم گردد» (19)
اما در حافظه ایرانیان تبلور چنین رفتاری در فتنه 88 نیز وجود دارد حمله به پایگاه های بسیج، به شهادت رساند چندین بسیجی، تعدی وحشیانه به بسیاری از زنان و مردان دارای ظاهر مذهبی که گوشه های کوچک از آن در صداو سیما منعکس گشت، بار دیگر سخن مقام معظم رهبری را ثابت نمود که هدف فتنه یک انتخابات و چند رای نیست. حسین شیخ الحکما از اعضای بازداشت شده ی سازمان منافقین در فتنه نخست به طعنه می گوید:
«متوجه شدید بدنه نظامی جمهوری اسلامی همین افراد بودند، یا بقال بودندیا فروشنده لوازم خانگی و یا لبنیاتی» (20)
34. هتک حرمت عاشورای حسینی
حماقت پایدار دشمنان دین بار دیگر در قالب فتنه های مورد بحث تبلور یافت. معاندین در حالیکه در جریان ناآرام سازی کشور بیش از هرچیز به حضور مردم نیاز داشتند، غافل از ارادت آنان به سالار شهیدان هم ساز با آل زیاد به پایکوبی در عاشورا مشغول شدند؛ یک بار در عاشورای 59 توسط حامیان بنی صدر و بار دیگر در عاشورای 88 و توسط حامیان سران فتنه. این اقدام ابلهانه بوضوح مرگ فتنه گران را تسریع بخشیده و بیش از هر زمان ماهیت ضد نظام را هویدا ساخت.
35. استفاده از شیوه تحریک غیر مستقیم
مقایسه رفتاری موسوی و بنی صدر در نوع دعوت مردم به شورش نیز جالب توجه است. هر دوی آنان هرگز مردم را به ترور و خرابکاری و آسیب به اموال مردم دعوت ننمودند اما در عمل و به صورت غیر مستقیم زمینه ساز آن بودند. حتی پس از آنکه به نتیجه کار خود در کشته شدن بیگناهان و خرابکاری ها نیز پی بردند بر مشی غلط خود پای فشردند. موسوی و کروبی با تجاهل به سرنوشت هر راهپیمایی غیر قانونی و کشته شدن چندین بیگناه، بازهم بر ادامه راهپیمایی هایی که تماما مقدمه آشوب و تجاوز به جان و مال مردم بود اصرار ورزیدند.
در فتنه اول بنی صدر از آن روی که هنوز کاملا دست خویش را رو نساخته و اسیر معذوراتی بود به شیوه ای غیر مستقیم از قیام مسلحانه رجوی حمایت کرد. به عنوان نمونه رجوی آنگاه که از سوی نظام برای تحویل سلاح هایشان و کنار گذاشتن مشی مسلحانه تحت فشار بود، در یک شوی تبلیغاتی هماهنگ با بنی صدر اعلام می کند به شرطی سلاح را زمین می گذاریم که بنی صدر بر تامین منافعمان تضمین دهد که بنی صدر نیز با جمله ی معنا دار و تاریخ ساز «من چه تضمینی می توانم بدهم؟» علاوه بر اینکه بیش از پیش به رجوی نزدیک شد، بصورت غیر مستقیم برای غائله 30 خرداد چراغ سبز نشان داد.
36. پنهان داشتن اهداف بنیادین و علم نمودن اختلافات ظاهری
در فتنه 88 یکی از تلاش های مهم رهبر انقلاب بر آن بود تا غافلین را از این امر آگاه سازند که برهم زدن انتخابات، کف خواسته های فتنه گران است. آنان در حقیقت کیان و ارکان نظام را هدف گرفته بودند اما با پنهان نمودن مقطعی و عوام فریب خواسته های حقیقی شان جابجایی چند رای را علم نموده بودند. گفته های خوئینی ها در فتنه نخست، آنهم یک روز پس از غائله خرداد 60 و مقایسه آن با مواضع او در فتنه دوم، علاوه بر عبرت آموزی بسیار در تحول یک فرد، گواهی بر مسبوق به سابقه بودن تاکتیک مورد بحث فتنه گران است:
«بحث از یک فرد نیست که اگر مسئله، یک فرد بود این همه جنجال نداشت. اینجا بحث از یک جریان است؛ جریان آمریکایی ضداسلامی... آقایان مخالفین، آیا این انصاف است که شما اختلاف خط آمریکایی ضداسلام را با خط اصیل انقلاب اسلامی یعنی خط امام، به نزاع بین دو جناح سیاسی داخلی تفسیر کنید؟... شما هنوز نشنیدید که امام گفتند که من بیش از یک سال صبر کردم ولی احساس خطر برای جمهوری اسلامی ایران کردم... آیا باز هم می گویید اختلاف بین دو جناح سیاسی است؟» (21)
37. سوء استفاده از شعارهای آستانه ی انقلاب
بهره گیری از شعارهای انقلاب، علیه انقلاب، از پارادوکسیکال ترین نمایش هایی بود که البته توجه هیچ کس را جلب نکرد. در فتنه 88 همانانی که از شعف آتش زدن مساجد و قرآن ها در پوست نمی گنجیدند خود حامی گفتن الله اکبر بر پشت بام ها شدند! اما تورق تاریخ، فتنه گران جدید را با این سوال مواجه می-سازد که آیا حرکت دقیقا در همان مسیری که منافقین پیموده بودند و فراموش ننمودن حتی تاکتیک های جزئی آن می تواند از سر اتفاق باشد:
«در آستانه پیاده شدن آخرین مرحله کودتا... سازمان... پیشنهاد می کند که... مردم قهرمان... بار دیگر فریاد پرخروش «الله اکبر» را در مخالفت با روشهای انحصارطلبانة ضدّ مردمی و ضداسلامی و در حمایت از آزادیهای اساسی و رییس جمهور دکتر بنی صدر، در پشت بام خانه ها طنین افکن سازند.» (22)
38. اهانت به عکس امام خمینی (ره)
یکی از تاکتیک های فتنه گران در هدم مبانی اعتقادی مردم که مع الاسف بسیاری آنرا یک اتفاق ناخوشایند و نه عملی سازماندهی شده برشمردند، آن است که با تک اهانت ها و پرده دری های به ظاهر پراکنده، قبح آن را به آرامی شکسته و زمینه را برای حرکات بعدی خود فراهم نمایند. پاره نمودن عکس امام خمینی (ره) در سخنرانی بنی صدر در سالروز درگذشت مصدق و نیز تکرار همین عمل در فتنه ی اخیر اما، بیش از آنکه عاملان و حامیان غیر مستقیم آنان را به مقصود برساند، به انزوای آنان کمک نمود.
39. رسوایی «نماز اولی ها»
یکی دیگر از عجایب تکرار تاریخ در هر دو فتنه حضور افرادی بود که قصد داشتند با استفاده از نمادهای دینی از جمله نماز جمعه به هدم دین بپردازند. رسوایی این رفتار منافقانه در حدی بود که نه تنها عاملان بیرونی و پنهان آن را سودی نبخشید، که انتشار تصاویر نوع نماز خواندن مختط، همراه با کفش و توام با روزه خواری آنان در هر دو فتنه، پرده از ماهیت و اهداف آنان برداشت.
40. سرنوشت؛ انزوا
با مروری دوباره بر مبانی فکری و رفتار متناقض نمای منافقین قدیم و جدید پیش بینی سرنوشت آنان و انزوای زودهنگام فتنه گران کار دشواری نیست. بنی صدر و رجوی با ایستادن تمام قد در برابر نظام جمهوری اسلامی و به خیابان کشاندن اعضا و سمپات های سازمان در 30 خرداد جهت خونریزی و خرابکاری، ریزش عمده ی طرفداران خود را رقم زدند. حوادث بعدی از جمله پناه بردن به غرب و صدام، شرکت در جنگ علیه ایران و... نیز به جدا شدن بسیاری از اعضای سازمان انجامید و اکنون اعضای سازمان معدود به دوسه هزار نفر از افرادی است که به زور سرنیزه در اردوگاه اشرف به گروگان گرفته شده اند و هر روز خبر فرار یا کشته شدن تعدادی از آنان توسط سران فرقه به گوش می رسد.
اوضاع اجتماعی فتنه گران جدید نیز چندان بسامان تر نیست و با روشدن ماهیت آنان، میلیونها نفر از رای دهندگان به آنان، با حضور در راهپیمایی های تاریخ ساز از آنان ابراز برائت نموده اند. لهذاست که تلاش های دریوزه مآبانه در به میدان کشیدن مردم به نفع خود، تنها به نضج طنزهایی چون اسب تراوای مهاجرانی انجامید.
41. سرنوشت؛ آوارگی
بدیهی است که جریاناتی با خاستگاه و رویکرد مشترک، سرنوشتی مشترک نیز خواهند داشت. بازخوانی عاقبت عبرت آموز ایستادگی در برابر حکومت اسلامی و مردم، گواه آنست که انزوا تنها مجازات دنیوی فتنه گران نبوده است. خروج بنی صدر با لباس زنانه و فرار ذلت بار رجوی به خارج و مخفی شدن چندین ساله ی وی گوشه ای از این سرنوشت است. امروز نیز شاهد اعتراضات گسترده مردم عراق برای اخراج بازماندگان گروه رجوی از کشور هستیم؛ اما تاکنون هیچ کشوری حاضر به پذیرش آنان نبوده است.
رنگ رخساره فتنه گران امروز نیز خود گویای تمام واقعیت است. عده ای به دامان روباه پیر گریخته و خشم انقلابی مردم از خیانت سران فتنه موجب گشته است تا آنان نیز به گفته کروبی «بر سر قبر پدر»شان نیز نتوانند بروند!
42. سرنوشت؛ خودزنی و فروپاشی ائتلاف نفاق
براساس آموزه های اهل بیت علیهم السلام تنها تعاون و دوستی-ای پایدار خواهد بود که براساس ایمان پایه گذاری شده باشد. اتحاد بنی صدر و گروه رجوی که در دوران فتنه آنچنان مستحکم بود که رجوی دختر بنی صدر را به عقد خویش درآورد پس از فرار از کشور از هم گسیخته و هریک بدگویی دیگری را آغاز نمود؛ رجوی همچنین دختر بنی صدر را بسان تفاله ای طلاق داد.
با مشخص شدن شکست قطعی فتنه ی 88 ، به یک باره نوک تیز برخی از حملات فتنه گران از سمت نظام به سوی همراهان دیروز نشانه رفت. در حالی که سران فتنه در تلاشند تا اختلافات بنیادین و روزافزونشان مسکوت بماند اما پیاپی اخبار این اختلافات و تخریب ها رسانه ای می شود. حامیان آنان نیز زبونانه به جان یکدیگر افتاده و هر شبکه ماهواره ای، مزدور دیگر را به سخره می کشد، یک روز کاریکاتور سران فتنه را و روز دیگر سادگی خود را مضحکه قرار می دهند؛ به این امید که بتوانند مقصر این سرنوشت مشترک با منافقین دیروز را بیابند.
و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون
پی نوشت ها:
1. نشریة مجاهد، ش 114: ص24
2. بصری، فواد، سی خرداد آغاز نسل کشی انسان ها توسط فرقه رجوی، پایگاه اطلاع رسانی نجات
3. خطبه های نمازجمعه خرداد 88
4. فوزی، یحیی، استراتژی و عملکرد سازمان مجاهدین خلق..، متین، ش 34، ص 105
5. کیهان 3/11/58
6. بیانیه شماره 5 موسوی
7. صحیفه نور، سخنرانی 25/3/60
8. سازمان مجاهدین خلق پیدایی..، ج2، ص 235
9. سخنرانی عمومی، 17 شهریور 1359
10. همان
11. روزنامه های وقت 2/11/57
12. سخنرانی بنی صدر 22 بهمن 1359
13. اظهارات فاضل مصلحتی، کارنامه سیاه، مناظرات زندان اوین، دادستانی انقلاب٬ ج 1،ص 157
14. نشریه مجاهد 8/3/60
15. روزنامه جمهوری اسلامی، 7/3/60
16. فیلم ویدئویی محمود محمدیان به نقل از سازمان مجاهدین..، ج2 ، ص 495
17. خبرگزاری فارس، 23/3/89
18. فاضل مصلحتی از مسئولین سازمان، ن ک کارنامه سیاه منافقین، ج 2 ، ص 117
19. راستگو، علی اکبر، مجاهدین در آئینه تاریخ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 52
20. کارنامه سیاه ... ، همان
21. کیهان 1/4/60
22. اعلامیه شماره 27 سازمان مجاهدین، نشریه مجاهد ش
معصومه ابتکار و احمد مسجد جامعی دو عضو دوم خردادی در شورای شهر تهران با نامگذاری میدان ۹ دی و میدان بصیرت مخالفت کردند
روز چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۸ مرتضی طلایی عضو شورای شهر تهران از این شورا خواست تا میدانی در تهران را به نام بصیرت یا ۹ دی نامگذاری کنند اما معصومه ابتکار و احمد مسجد جامعی عضو کمیسیون توسعه و عمران شورای شهر، از رأی دادن به طرح نامگذاری یک خیابان یا میدان به نام نهم دی امتناع کرد و این پیشنهاد نپذیرفتند.
حماسهای که مردم ایران با حضور میلیونی خود در ۹ دی آفریدند جواب بزرگی بود به استکتبار جهانی از جمله آمریکا و اسرائیل و انگلیس جنایتکار.
ولی استکبار داخلی این حماسه و جوشش عظیم را که به انقلاب سوم هم نامگذاری شده به سخره گرفتند و حاضر به نامگذاری میدانی در تهران به نام "۹دی" نشدند. این بدین معناست که هنوز اینان فکر میکنند که مردم مسلمان که به حمایت ولی امر خود حضرت آیت الله خامنه ای به خیابانها آمدند و آن حماسه یزرگ را بوجود آوردند.
این حماسه بزرگ، بدون شک باشکوهترین و بزرگترین اجتماع و راهپیمایی سراسری مردم ایران در ۳۰ سال گذشته بود. در این مساله هیچ شک و تردیدی وجود ندارد. گواه این ادعا خود مردم ایران هستند که این حماسه بزرگ را خلق کردند. در بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ به ویژه تهران و قم، خود مردم شاهد هستند و تایید میکنند که تاکنون چنین اجتماع بزرگی را ندیده بودند.
اعضای اصلاح طلب شورای شهر تهران بدانید و هوشیار باشید. این آخرین باری بود که این مردم با وعده های پوچ شما خام شدند و به اصلاحات رای دادند که شما به شعور و شرف آنان توهین کنید. زیرا ۹دی یک شعور و شرف بود که خالق آن مردم ایران عزیز اسلامی بودند.
آقای موسوی، دیدار ما به قیامت+ عکس
اقای میرحسین موسوی، نخست وزیر دوران دفاع مقدس، سلام و ایام به کام، امیدوارم که حالتان خوب باشد!
الان که این نامه را برایتان مینویسم، چند ساعتی از هجوم وحشیانه حامیان و طرفداران سبزپوش شما به مردم بیگناه و مظلومی که امروز (یعنی ۲۶ خردادماه) مشغول راهپیمایی آرام و مسالمت آمیز در خیابان و میدان آزادی تهران بودند، میگذرد.
وقتی این نامه را مینویسم، سنگباران وحشیانه اراذل و اوباش تهران را به سوی مردم بیگناه به خاطر میآورم، آنهایی که ناجوانمردانه و بدون کمترین رحم و مروتی، سنگ و چوب و چماق و شیشه و بطری را بسوی مردان و زنان بیدفاع مقابل خود پرتاب میکردند و سر و سینه و صورت و شکم و بدن آنها را مورد هدف قرار میدادند. سیاهی آسمان را خوب به خاطر میآورم که نشان از تعداد انبوه سنگ و بطری تهیه شده توسط اراذل و اوباش و آمادگی قبلی آنها دارد!
الان که این نامه را مینویسم، سر و صورت خونین و زخمی آن پیرمرد مظلوم و بیگناه در ذهنم مدام عبور میکند که خون از صورتش فواره میزد و کسی نبود که به دادش برسد.
الان که این نامه را مینویسم، اشک و گریه زنان و دخترانی را با خودم مرور میکنم که وحشت از چهرهشان میبارید و به دنبال راه فراری بودند که خودشان را از دست نامردان بیغیرتی نجات بدهند که بر سر و صورت و دستان خود شال سبز جنابعالی را آویزان کرده بودند!
الان که این نامه را مینویسم، یاد پیرمردان و پیرزنانی میافتم که برخلاف جوانها، قدرت و توانایی فرار از دست نامردمان را نداشتند و بر زمین میافتادند و بلند میشدند و با هزار زحمت و ترس و ناامیدی به دنبال جای امنی بودند!
الان که این نامه را مینویسم، یاد آن جوان مظلومی می افتم که در چنگال اوباش و آشوبگران گرفتار شده بود و کتک میخورد و آنها هم فریاد میزدند:«ای ول، اسیر گرفتیم!» خدا میداند که آن بیچاره الان در چه وضعیتی قرار دارد و فردا جنازهاش را باید کجا پیدا بکنند؟!
اما آقای موسوی عزیز! بدتر از همه اینهایی که نوشتم، یاد یک نفر بیشتر از همه مرا اذیت میکند و خدا میداند که هروقت آن لحظه لعنتی را به خاطر میآورم، اشک در چشمانم جمع میشود، وقتی که مردی ، زیر ضربات سنگین و ناجوانمردانه ۲۰ یا ۳۰ مرد سبزپوش قرار داشت که با چوب و چماق بر فرق سرش و کمرش میکوبیدند و او فقط التماس میکرد که دیگر نزنید، اما…
آقای میرحسین موسوی، تک تک این ماجراها در برابر دیدگان من و چشمان صدها و هزاران نفر دیگر، امروز در میدان آزادی تهران صورت گرفت. خوشبختانه و یا متاسفانه نه از بیبیسی فارسی خبری بود و نه از صدای آمریکا که بیایند و از حامیان شما گزارش و عکس تهیه کنند و یا سر و صورت خونین مردم را فیلمبرداری کنند! دوستان شما امروز حتی به ماشینها و مغازههای اطراف هم رحم نکردند. با اطمینان کامل میگویم که تاکنون چنین حادثهای را از نزدیک ندیده بودم. من در دستم کیفی داشتم که میتوانستم سر و صورت خودم را با آن بپوشانم، اما باور کنید بیشتر زنان و مردان و پسران و دختران، هیچ چیزی برای دفاع از خود نداشتند!
آقای موسوی، خیالتان را راحت کنم، در تک تک این صحنههایی که شرحش را بالا نوشتم، نیروی انتظامی و بسیج و سپاه هم به داد مردم بیگناه نرسیدند و شاید آن لحظه این سوال در ذهن خیلیها وجود داشت که آنها کجا هستند و چرا به داد این مردم بیگناه نمیرسند؟! الان که چند ساعتی از آن ماجرای مصیبت بار میگذرد، میبینم که انتظار بیخودی از آنها داشتیم!
باور کنید حتی اگر نیروی انتظامی و سپاه و بسیج، الان همه آن اراذل و اوباش سبزپوش خیابان آزادی را دستگیر کند و همه آنها را مجازات کند و حتی بعضیهایشان را اعدام کند، اصلا دلم خنک نمیشود! دیگر به نیروی انتظامی و سپاه و بسیج و وزارت اطلاعات کشور اعتراض ندارم که آن لحظه کجا بودند و چرا از مردم دفاع نکردند، الان تنها مسالهای که در ذهنم وجود دارد، این چیزی است که میخواهم برایتان بنویسم:
آقای موسوی عزیز، به حرمت خونها و اشکهایی که امروز بر زمین ریخته شد، به مظلومیت زنان و مردان پیر و سالخوردهای که توان مقابله با نامردان را نداشتند، به نجابت و پاکی زنان و دخترانی که امروز مورد تهاجم و اهانت قرار گرفتند، به سرهای شکسته، به بدنهای کوفته، به لباسهای خاکی، به چشمان اشک آلود، به حرمت همه اینها، امشب تو را به خدا واگذار میکنم و از خدا میخواهم که تقاص مظلومیت تکتک آدمهایی را که امروز توسط حامیان سبزپوش شما مورد تهاجم قرار گرفتند و به خاک و خون کشیده شدند، از شما بگیرد.
پالس تازه مهره جورج سوروس برای آمریکا و انگلیس
یکی از فتنه گران مرتبط با محافل بیگانه که به خاطر رافت نظام اسلامی هنوز مورد مجازات قرار نگرفته، می گوید برای حضور در انتخابات آتی، باید کف خواسته های ما تامین شود! کلمه به نقل از کیهان:این مطلب را خاتمی در دیدار شماری از اعضای اقلیت مجلس عنوان کرد. وی در این جلسه تیمی که گفته می شود با بهانه تراشی و عدم حضور برخی اعضای فراکسیون اقلیت انجام شد، خاتمی گفت: باید تامین حقوق مردم تضمین و سازوکاری برای انتخابات تدوین شود که کمترین محدودیت برای آزادی رای مردم و بیشترین فضا برای تحقق خواست و اراده آنان فراهم شود.
وی همچنین گفت: کف خواست اصلاح طلبان در گذشته و امروز، آزادی بازداشت شدگان و ایجاد فضای آزاد برای همه احزاب، پایبندی همگان به خصوص مسئولان به قانون اساسی و اجرای همه جانبه آن بخصوص اهتمام به روح قانون اساسی ]؟![ و فراهم آوردن سازوکاری برای برگزاری انتخابات سالم و آزاد است.
این متهم فتنه گری سال گذشته همچنین گفته است: تا انتخابات مجلس زمان بسیاری مانده، اگر این شرایط محقق شد تصمیم می گیریم که چگونه عمل کنیم. اما با توجه به روندی که هم اینک حاکم است به نظر می رسد شرایط در آینده سخت تر و راهها بسته تر و محدودیت ها گسترده تر خواهد شد.
خاتمی همچنین با تظاهر به نگرانی نسبت به مراجع مدعی شده است: حد اهانت از اشخاص به مرجعیت رسیده و هیچ کس مقابل اهانت کنندگان نمی ایستد.
وی افزود:ما می گوئیم چرا به نام امام و از سوی کسانی که هیچ مناسبتی با امام و خط امام نداشته اند از امام چهره زشت ترسیم می شود؟ چرا کسانی که از سینه چاکان نظام و انقلاب و امام بودند به ضدیت با انقلاب و نظام متهم شده اما کسانی که هیچ علاقه ای و ربطی به امام و انقلاب نداشته اند مدعی خط امام(ره) می شوند. می گوئیم نظام خوب است ولی روش ها و سیاست ها قابل نقد و اصلاح هستند.
خاتمی آنگاه درباره جنایت های تروریستی چند ماه اخیر گفت: یک جریان فاسد که دستش آلوده به خون فرزندان پاک این کشور است و بدترین امواج تروریستی را بوجود آورده و در دامن بزرگترین دشمن این کشور جای گرفته و حتی از سوی آمریکا و غرب هم به عنوان گروه تروریست شناخته شده است دوباره مورد حمایت قرار گرفته تا فعال شود. دولت ها و شخصیت های سیاسی مختلفی به حمایت از آنان برخاسته اند تا از لیست تروریست ها خارج شوند و فعالیت گسترده داشته باشند.
یادآور می شود خاتمی غیر از همه خیانت هایی که به ویژه در 2سال اخیر در همراهی با جریان برانداز مرتکب شده دیدارهای محرمانه ای هم با جورج سوروس، راسموسن (دبیرکل ضد اسلامی ناتو) و ملک عبدالله شاه سعودی (اردیبهشت 88 یک ماه پیش از انتخابات) داشت. او در جریان تدارک افراطیون مدعی اصلاحات برای اغتشاش و آشوب، خود را خرج جریان برانداز کرد و برخلاف تظاهر به مخالفت با آمریکا و انگلیس و گروهک های تروریست (از ریگی تا منافقین و پژاک و تندر)، بارها مورد ستایش سران رژیم ها و گروهک های یاد شده قرار گرفت همچنان که سران قبلی و فعلی آمریکا بارها و به طور صریح از اصلاح طلبان به عنوان امید و سرمایه خود در ایران یاد کردند. حتی سران رژیم صهیونیستی هم از فتنه سبز- که خاتمی بخشی از آن بود به عنوان سرمایه بزرگ اسرائیل و کسانی که به نیابت از این رژیم با جمهوری اسلامی می جنگند - یاد کرد.
با این اوصاف خاتمی بهتر از هرکس می داند که چه خیانت هایی در حق ملت و نظام مرتکب شده و مستوجب چه مجازاتی است، بنابراین لفاظی هایی نظیر شرط گذاشتن برای انتخابات صرفا تلاشی بی حاصل برای ایجاد حاشیه امنیت و فرار از مواخذه و مجازات ارزیابی می شود و معلوم است جماعتی این چنین که بر علیه جمهوریت و اسلامیت نظام شوریدند و تا مرز محاربه و فساد فی الارض پیش رفتند، دیگر جایی در انتخابات و رقابت سیاسی سالم جمهوری اسلامی نداشته باشند.
خاتمی به همراه دیگر فتنه گران مدعی اصلاحات نه تنها در انتخابات اخیر بر علیه رای مردم و قانون اساسی و جمهوریت شورش کردند بلکه دشمنی آنها با انتخابات و دموکراسی مسبوق به سابقه است همچنان که در انتخابات مجلس هفتم (سال 1382) وی به همراه کروبی و استانداران و برخی وزرا و نمایندگان مجلس- و با تهدید به استعفا و تحصن- تمام تلاش خود را کردند که از نظام و ملت باج بگیرند و حتی گستاخانه اعلام کردند که نمی توانند انتخابات برگزار کنند. همان زمان رهبر فرزانه انقلاب با قاطعیت اعلام کردند که انتخابات مجلس حتی یک روز هم به تاخیر نخواهد افتاد و همین طور هم شد و فتنه آن سال اوباش سیاسی درهم شکسته شد.
گفته می شود اگرچه تحرکاتی نظیر ملاقات اخیر شماری از اعضای اقلیت مجلس با خاتمی و سخنان وی ارزش و اعتبار سیاسی ندارد اما به این دلیل این تحرکات انجام می شود تا به طرف های خارجی حامی اصلاح طلبان که نسبت به طیف مذکور ابراز ناامیدی می کنند، چنین القا شود که آنها چون حرف می زنند و لاف درمی کنند، بنابراین هنوز منشأ اثر در ایران هستند و نباید از سوی طرف خارجی به حال خود رها شوند!
در آخرین سال مجلس ششم که به نظر می رسید افراطیون این مجلس به بن بست رسیده اند، رئیس یکی از کمیسیون های مجلس پس از سفر به بلژیک و بازگشت به ایران در حلقه حزب متبوع خود گفته بود طرف اروپایی برای توجیه حمایت های مالی و سیاسی در کشورهای خویش، از ما توقع دارد که به تحرکات رادیکال تر و سخنرانی و بیانیه های بیشتر بپردازیم!
این نکته هم شایان ذکر است که خاتمی در 8 ماهه تشدید فتنه و به ویژه در مقاطع تاریخی روز قدس، 13آبان، 16آذر و عاشورای سال 88 با وجود آشکار شدن ماهیت فتنه گران- سردادن شعارهای صهیونیستی و آمریکایی، حذف اسلام از جمهوری اسلامی، اهانت و هتاکی به امام خمینی و ولایت فقیه و نهایتا شکستن حرمت حضرت سیدالشهدا(ع)- اصرار داشت در کنار فتنه گران و آشوب طلبان بایستد. البته پس از آشکار شدن مرگ فتنه در حماسه 9 دی و 22بهمن، خاتمی در برخی محافل مدعی شده که موسوی و کروبی همه سرمایه اصلاح طلبان را به باد داده و نظام را بدگمان کرده اند بنابراین باید فاز تازه ای را برای تظاهر به جدایی از جریان سبز و احیای جریان نقابدار اصلاح طلبان آغاز کرد.
قای موسوی، چرا حضرت امام شما را با قانونشکن بزرگ تاریخ انقلاب یعنی ابوالحسن بنی صدر مقایسه کردند؟ جناب آقای موسوی! در شهریور سال 1367 دقیقا آن شبی که قرار بود فردای آن، رای اعتماد به دولت جناب عالی در مجلس بررسی شود، شما در اعتراض به عدم پذیرش بعضی از وزرای پیشنهادیتان توسط مجس سوم_ که اتفاقا اکثریت آن از حامیان شما بودند _ به طور ناگهانی و به شکل رسمی و علنی، استعفا دادید و آن را در رسانهها منتشر کردید و این در شرایطی بود که مذاکرات اتش بس میان ایران و عراق تحت نظارت سازمان ملل در ژنو جریان داشت و اقدام شما، ضربهای بر مذاکرات و منافع ملی وارد میآورد، و میدانید که امام امت روز 15 شهریور 67 با صدور نامهای تند، به شما اعتراض کردند که متن آن بدین شرح است:
بسمالله الرحمن الرحیم
جناب آقای موسوی، نخست وزیر محترم
نامه استعفای شما باعث تعجب شد. حق این بود که اگر تصمیم این کار داشتید، لااقل من و یا مسئولین رده بالای نظام را در جریان میگذاشتید. در زمانی که مردم حزبالله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه میبرند، چه وقت گله و استعفا است؟ شما در سنگر نخست وزیری، در چارچوب اسلام و قانون اساسی، به خدمت خود ادامه دهید. در صورتی که نسبت به بعضی وزرا به توافق نمیرسید، چون گذشته عمل میشود. این حق قانونی مجلس است که به هر وزیری که مایل بود، رای دهد.
تعزیرات از این پس در اختیار مجمع تشخیص مصلحت است که اگر صلاح بداند به هر میزان که مایل باشد، در اختیار دولت قرار خواهد داد.
همه باید به خدا پناه بریم، و در مواقع عصبانیت دست به کارهایی نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوء استفاده کند.
مردم ما از این گونه مسایل در طول انقلاب زیاد دیدهاند، این حرکات هیچ تاثیری در خطوط اصیل و اساسی انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت.
از آنجا که من به ما علاقمندم. ان شاءالله عندالملاقات مسایلی است هک گوشزد مینمایم.(صحیفه امام،21-124-125)
پیرامون این نامه، گفتنی بسیار است از جمله آنکه:
امام (ره)، بعضی مطالب را در نامه علنی به جناب عالی متذکر شدند و بقیه مسایل را به دیار شما با خودشان موکول کردند.
در این زمینه سوالات زیر مطرح است که پاسخ آن را از شما انتظار داریم:
55. با توجه به اینکه شما در دوران صدارت از سوی امام راحل بسیار حمایت میشدید تا آنجا که به «نخست وزیر امام» مشهور شده بودید و جناب عالی که خود را پیرو و معتقد ولایت فقیه میدانید چطور زمانی که در شهریور 67 میخواستید استعفا دهید بدون کوچکترین هماهنگی و اجازه از امام امت، یکباره متن استعفای خود را در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ کردید و حتی خود را ملزم ندانستید که موضوعرا قبلا با امام مطرح نمایید؟ آیا حق نبود که وقتی تصمیم مهمی مانند استعفا دارید، با مقام ولایت و بزرگترین حامی خویش در میان گذارید و او را در مقابل عمل انجام شده قرار ندهید؟
56. آیا این رفتار شما موید آن نیست که شما اساسا در اعتقاد و التزامتان به ولایت فقیه (حتی اگر مصداق آن امام راحل باشد) مشکل دارید؟
57. آیا عبارت امام مبنی بر اینکه «... چه وقت گله و استعفا است؟» مهر تاییدی بر موقع نشناسی و عدم درک سیاسی شما نیست؟
58. چرا شما توقع داشتید که مجلس با هیچ یک از وزرای شما مخالفت نکند و به همه آنها به صورت فلهای رای اعتماد دهد؟ آیا این نوعی دیکتاتوری و قانونگریزی نیست؟
59. اینکه به تصریح امام، شما در موقع عصبانیت دست به کارهایی میزنید که دشمنان اسلام از آن سوء استفاده میکنند آیا ضعفی را در شما نشان نمیدهد که صلاحیتتان را برای پستهای کلیدی و مهم خدشهدار میسازد؟
60. آیا این ضعف شما، در جریان حوادث پس از انتخابات نیز یکبار دیگر خود را نشان نداد؟
جناب آقای موسوی! در دوران نخست وزیریتان در سال 1367 چند روز پس از استعفای جناب عالی، امام امت روز هفدهم شهریور همان سال در ملاقات خصوصی شما با ایشان، ضمن سخنانی قاطع و صریح، اقدام شما را تقابل با انقلاب و نظام خواندند و جناب عالی را در عدم تبعیت از مجلس، با «دیگران» [که مقصود بنیصدر است] مقایسه کردند. متن کامل بیانات حکیمانه ایشان از این قرار است:
بسمه تعالی
من یک گله دارم و یک اعتراض
گله دارم از اینکه شما اگر مشکلی داشتید مثل گذشته مراجعه میکردید و حل میکردید. اگر میخواستید بروید، بیسر و صدا میرفتید، چرا سر و صدا کردید؟
اعتراض دارم به اینکه این مطالب را چرا پای نظام نوشتید و نسبت به دولت دادید؟ و من اگر نبود کار این چند سال شما، به ملت اعلام میکردم که در مقابل انقلاب و نظام ایستادهاید.
و بعد، این چه توقعی است که از مجلس دارید؟ این حق مجلس است که به هر وزیری میخواهد رای بدهد یا ندهد. شما میبایست از نظر مجلس تبعیت کنید.
دیگران هم قبل از شما از این حرفها میزدند که مجلس باید هماهنگ با ما باشد. شما مجلس هرچه گفت: به مجلس احترام بگذارید، اگر مسئلهای بود شورا حل خواهد کرد:
حال پاسخ صادقانه شما، سوالات و ابهامات موجود را رفع میکند:
61. آیا به قول امام «سر و صدایی» که شما در قبال استعفای خویش به پا کردید، موید آن نیست که شما هرگاه کم میآورید! جنجال به پا میکنید تا با اردوکشی، خواسته خود را به کرسی بنشانید؟ ایا شما در آن مقطع نیز چنین برنامهای داشتید؟ آیا امام با قاطعیت خویش، این طرح را خنثی نکردند؟
62. چرا شما مخالفت خود با هر چیز را به پای نظام مینویسید؟ چرا آن زمان به دلیل مخالفت مجلس سوم _ که از قضا اکثریت آن نیز طرفدار شما بودند _ با بعضی وزرای پیشنهادی خود، به جنگ نظام آمدید تا آنجا که اعتراض امام را برانگیخت و در شرایط کنونی نیز با توهم تقلب، اساس نظام را زیر سوال برده و با رد همه ساز و کارهای قانونی درخواست ابطال انتخابات را مطرح میکنید؟
63. چرا در زمان نخستوزیری خود، نظر مجلس پیرامون وزیران پیشنهادی را نپذیرفتید و توقع داشتید که قوه مقننه اراده خود را رها کند و به نظر شما تمکین نماید؟ و چرا شما در دوران نخستوزیریتان با حربه استعفا و شانتاژ تصمیم داشتید قانون را زیر پا بگذارید و مجلس را دور بزنید تا آنجا که امام امت فرمودند: «شما مجلس هر چه گفت به مجلس احترام بگذارید.» آیا همین مشی در وقایع پس از انتخابات اخیر از سوی شما تکرار نشد؟
64. شما در دوران نخستوزیری مستمرا از حمایتهای امام راحل بهره میبردید و اگر پشتیبانیهای آن بزرگوار نبود، دولت شما خیلی زود ساقط میشد. در جریان استعفایتان شما چه ضربهای به نظام زدید که امام فرمودند: «من، اگر نبود کار این چند سال شما، به ملت اعلام میکردم که در مقابل انقلاب و نظام ایستادهاید؟»
65. چرا حضرت امام شما را با قانونشکن بزرگ تاریخ انقلاب یعنی ابوالحسن بنی صدر مقایسه کردند؟
جناب آقای موسوی! نقل است که شما در اواخر دهه 30 شمسی به گروه انحرافی و التقاطی (جمعیت خداپرستان سوسیالیست» به سرکردگی محمد نخشب، تمایل داشتید و بعدها نیز رهبری جناح چپ در حزب جمهوری اسلامی را عهدهدار بودید و پس از نخستوزیری نیز سیاستهای تمرکزگرا را با قوت در کشور پیاده کردید و حجم تصدیگری دولت را به دشت افزایش دادید.
سوالات:
66. اینک که تفکر مادی و سوسیالیستی در سطح جهان شکست خورده و شوروی سابق فرو پاشیده است آیا اعتراف میکنید که در آن دوران با تفکراتی که داشتید، اقتصاد ایران را به شدت دولتی ساخته و تضعیف نمودید؟
67. اکنون نظر شما پیرامون افکار سوسیالیستی محمد نخشب و جمعیت خداپرستان سوسیالیست چیست؟
***
جناب آقای موسوی! در اوایل انقلاب بعضی از نیروهای خط امام همچون شهید دکتر دیالمه _ نماینده مردم مشهد در مجلس اول که در واقعه هفتم تیر به شهادت رسید _ خط فکری شما را همان خط فکری التقاطی جنبش مسلمانان مبارز به رهبری حبیبالله پیمان میدانستند.
سوالات:
68. آیا این ادعا را قبول دارید؟ اگر قبول ندارید، سیاستهای چپگرایانه و سوسیالیستی خود در دوران جنگ تحمیلی و کنار گذاردن مردم از امور و افزایش تصدیگری دولت (و در یک کلام: دولتی کردن مردم) را در آن دوران چگونه توجیه میکنید؟
69. اگر میخواهید اتخاذ این سیاستها را به الزامات اقتصاد جنگی منتسب کنید، چرا در همان دوران جنگ به تاکیدات مکرر امام مبنی بر واگذاری امور به مردم (یا در یک کلام، مردمی کردن دولت) بی توجه بودید و اجازه نمیدادید که مردم همان طور که جنگ را اداره میکردند، اقتصاد را نیز خود اداره کنند؟
70. اکنون نظر شما در مورد جنبش مسلمانان مبارز و آقای حبیبالله پیمان چیست؟
71. آیا همچنان سوسیالیسم و اسلام را قابل جمع میدانید یا آن اندیشهها را غلط و انحرافی میخوانید؟
جناب آقای موسوی! به یاد دارید که در دوران نخست وزیری شما و در مسیر دولتی کردن اقتصاد ایران، خروج برنج از استانهای شمالی ممنوع شده بود و ماموران دولتی با بستن جادهها و تفتیش وسایل نقلیه، حتی چند کیلو برنج را که مردم برای مصرف شخصی خود خریداری کرده بودند، مصادره میکردند.
سوالات:
72. آیا این اقدام در مسیر دولتی کردن مردم و اقتصاد ایران نبود؟
73. آیا شما با این سیاست نمیخواستید شالیکاران را مجبور کنید که برنج خود را فقط به دولت بفروشند، آن هم با قیمتی که دولت تعیین میکند؟
74. آیا شما با این سیاست، به جنگ تمامی شالیکاران زحمتکش در شمال کشور نرفتید؟
***
جناب آقای موسوی! جناب عالی در خلال تبلیغات انتخاباتی در مقام نقد دولت نهم بارها از سفر خود به شمال کشور و دیدار از باغهای چای آن دیار سخن گفتید و وضعیت چایکاران را بسیار اسفبار توصیف کردید، آن چنان که گویی تمام مشکلات آنان یک شبه در چند سال اخیر ایجاد شده است.
سوالات:
75: آیا شما فراموش کردهاید که این گروه از مردم ایران در دوران صدارت شما به روزگاری دچار شدند که نماینده مردم لاهیجان در مجلس و امام جمعه آن شهر با ارسال نامهای خطاب به جناب عالی از آن به عنوان «تراژدی چای» یاد کرد؟
76. آیا به یاد نمیآورید که در ششمین سال نخستوزیری تان، حجتالاسلام والمسلمین زینالعابدین قربانی امام جمعه و نماینده مردم لاهیجان در مجلس با ارسال نامهای خطاب به شما ضمن اشاره به پارهای سیاستهای غلط و سوء تدبیرهای دولت جناب عالی نوشت: «بیش از سه هزار هکتار باغات چای متروک شده و مابقی نیز در معرض خطر تبدیل به برنجکاری و نوغانداری و مسکن و مراکز تجاری قرار گرفته است»؟
77. آیا فراموش کردهاید که بی توجهی جناب عالی و کارگزارانتان به صنعت چای کشور، وضعیت را به جایی رساند که ایشان در همان نامه به شما نوشتند: «صنعت چای از لحاظ کیفیت، نسبت به گذشته به شدت پایین آمده تا جایی که در نمایشگاه بینالمللی ژاپن اجازه طبخ چای ما را ندادند و مردم ما نیز بر اثر همین امر به خوردن چای خارجه ولو به قیمت گران (تا کیلویی 600 تومان!) گرایش پیدا کردهاند؟
78. آیا فراموش کردهاید که بیتوجهی جناب عالی و کارگزارانتان به صنعت چای کشور، وضعیت را به جایی رساند که ایشان در همان نامه به شما نوشتند: «صنعت چای از لحاظ کیفیت، نسبت به گذشته به شدت پایین آمده تا جایی که در نمایشگاه بینالمللی ژاپن اجازه طبخ چای ما را ندادند و مردم ما نیز بر اثر همین امر به خوردن چای خارجه ولو به قیمت گرانتر (تا کیلویی 600 تومان!) گرایش پیدا کردهاند؟
78. آیا یادتان هست هک ایشان در خاتمه هشدار دادند که در صورت تداوم سیاستهای شما: «بیش از 500 هزار نفر که زیر پوشش چای قرار دارند، از زندگی ساقط خواهند شد و الان که سی درصد چای مصرفی را از خارج وارد میکنیم، در آن وقت صد در صد به خارج نیاز خواهیم داشت.»
79. جناب عالی در پاسخ به رنجنامه نماینده مجلس و امام جمعه وقت لاهیجان و به منظور رفع مشکلات چایکاران شمال چه اقدامی به عمل آوردید؟
80. جناب آقای موسوی! اگر شما اقدم موثری در جهت حل مشکل این عزیزان انجام دادهاید، چرا دو سال بعد (در آغاز صدارت آقای هاشمی) باز هم آقای قربانی با ارسال نامهای در تاریخ 25 مهر 1368 به رئیس جمهور وقت (آقای هاشمی) خواستار حل این مشکل شد؟
81. آیا میدانید ایشان در بخشی از نامه نخست خود، شخص شما و وزارت بازرگانی (سازمان چای) را در بروز این وضعیت مقصر میداند؟ اگر شک دارید پس بخوانید: «گرچه بنده دو سال قبل، طرحی جامع جهت حفظ این مختصر (اراضی باقیمانده زیر کشت چای)، تهیه و با امضای نمایندگان شمال در دور دوم مجلس شورای اسلامی تقدیم نخست وزیر وقت کرده بودم ولی به هر دلیل این کار هنوز انجام نگرفت و این مختصر (اراضی باقیمانده زیر کشت چای) آخرین دقایق حیات را سپری میکند.»
ایشان در بخش دیگری از این نامه آوردهاند: «امسال به خاطر خسکسالی و عدم مدیریت صحیح سازمان چای، نصف محصول سال قبل تولید شد» و در ریشه یابی بروز این معضل مینویسد: «علت عمده این سیر فهقرایی «سیستم انحصار تار عنکبوتی» ای است که بر این محصول، زیر نام «سازمان چای» متعلق به وزارت بازرگانی حاکم است».
82. آیا خبر دارید که وضعیت جایکاران شمال بقدری وخیم بود که ایشان حدود سه ماه بعد در سوم بهمن ماه 1368 با ارسال نامه دیگری به آقای هاشمی بار دیگر وضعیت اسفبار چای را متذکر شده و خواستار در فوریت قرار گرفتن اقدامات دولت و مجلس در این زمینه میشود؟
در تشریح وضعیت رقتبار چایکاران در دوران صدارت خودتان به جاست بخشهایی از این نامه را بخوانید؟ «در مورد معضلات چای کشور و سوء مدیریت سازمان چای اینک مجددا تصدی میدهد: این حالت از یک سو به خاطر نامعلوم بودن خط مشی و سرنوشت، روحیه دلمردگی و عدم نشاط را برای همه دستاندرکاران این صنعت ارزشمند به وجود آورده و از سوی دیگر سرنوشت این صنعت و کارخانهداران و کشاورزان و سیاستگذاری آن را در هالهای از ابهام قرار داده است».
83. با این شواهد و قرائن آیا شما هنوز هم دولت نهم را در بروز مشکلات چای کشور مقصر کامل میدانید و خود را در این جریان تبرئه میفرمایید؟
84. آیا نحوه برخورد شما با دولت آقای احمدی نژاد را در این قضیه میتوان «صادقانه» دانست؟
85. آیا تصور نمیکنید وجود این قیل مشکلات از دوران صدارت شما که در حافظه تاریخی مردم باقی مانده بود، موجبات شکست سنگین جناب عالی را در انتخابات فراهم آورد.
***
جناب آقای موسوی! شما که خو را به آزادی مطبوعات معتقد و مقید معرفی میکنید لطفا به سوالات زیر پاسخ گویید:
86. چرا در عصر صدارتتان، جریان رسانهای کشور کاملا یک سویه در اختیار دولت بود و هیچ شخص و جریانی اجازه طرح کوچکترین انتقادی را نداشت.
87. چرا در روزگار نخست وزیری تان، روزنامه رسالت که تنها روزنامهای بود که از عملکرد اقتصادی دولت انتقاد میکرد، از هرگونه امکانی محروم بود و شما حتی انتشار آن را در فضای رسانهای کشور بر نمیتابیدید و همواره میکوشیدید آن روزنامه را به محاق تعطیلی بکشانید؟
88. چرا به صلاحدید عدهای از طرفداران افراطی دولت، فقط روزنامههای حامی دولت در جبههها توزیع میشد؟
89. چرا در آن فضا به دروغ گفته میشد که عدم توزیع روزنامه رسالت (تنها روزنامه منتقد دولت) در جبههها به دستور امام است در حالی که مرحوم حاج احمد خمینی این ادعا را تکذیب کرده و گفتند: امام در این خصوص منعی ندارند!
***
جناب آقای موسوی! شما 23 سال قبل _ در دوران صدراتتان_ در پاسخ شبهاتی که پیرامون سلامت یکی از انتخابات میان دورهای مجلس مطرح شده بود، گفتید: « در انتخاباتی که همه مردم و شورای نگهبان و همچنین روحانیت عزیزمان ناظر هستند، دولت نمیتواند اثر بگذارد».
سوالات:
90. اینک چه چیز تعبیر کرده که دولت توانسته بازده میلیون رای را جابهجا کند؟
91. ایا به شبهه «تقلب گسترده» که شما مطرح کردید، تمامی انتخابات 30 سال گذشته و من جمله انتخابات دوران نخستوزیری خودتان، زیر سوال نمیرود؟
جناب آقای موسوی! مسبوقید که 30 سال از انقلاب گذشته و با همین قانون اساسی و قانون انتخابات، 30 دوره انتخابات در کشور برگزار شده و جناب عالی خود نیز در مقطع 8 ساله نخستوزیریتان مجری تعدادی از آنها بودهاید. حال پاسخ فرمایید که:
92. چگونه ممکن است که قانون انتخابات در زمان شما درست عمل کرده و محکم بوده ولی الان که شما از دستیابی به ریاست جمهوری باز ماندهاید، این قانون مناسب نیست؟»
93. آیا برخورد جناب عالی موید این سخن نیست که شما قانونی را قبول دارید که به نفع شما عمل کند؟ آیا این رویه، نوعی قانونگریزی را در شما نشان نمیدهد؟
نویسنده وبلاگ "رمز عبور" در مطلب اخیر خود نوشت: هر چقدر هم که یک رسانه سعی کند اصول حرفه ای را عایت کند، دکورش رو طبق آخرین توصیه ها درست کند تا تأثیر مطلوب و در راستای هدف بر مخاطب داشته باشد، جزئیاتی مثل تکیه کلام مجری و حرکات بدنی او را بر اساس یاقته های روانشناختی اصلاح کند، انواع مستندها و گزارشها را بسازد تا به زبان بی زبانی و نه مستقیم حرف بزند. اگر شعار صحت و دقت و بی طرفی بدهد و حرفهایش را هم توی این زرورقها بپیچد باز هم ممکن است در اصل ماجرا و حرکت جوری مهرهاش را حرکت دهد که در بازی شطرنجش در همان مرحلهی گشایش مات شود.
مثلا ممکن است موضوعش را بد انتخاب کند و در یک برنامه گفتگو حرفی کهنه و نخنما را محور قرار دهد، مانند اینکه در ایران چه کسی میراث دار حقیقی امام خمینی(ره) است، به اصطلاح جنبش سبزی که شعار می داد "میزان رای ملت است" یا کسانی که می گفتند "حقظ نظام از اوجب واجبات است". تا همین جای کار بازی گشوده شده محکوم به باخت است چرا که خیلی وقت است موضوع دعوا برای همه معلوم شده که حتم غیر این بود و عام و خاص فهمیدهاند نطفهی دعوا در لانهی هوس قدرت مدعیان شکستخورده بسته شده بود.
از این بدتر این است که برای چنین استراتژی ضعیفی مهرهی سوختهای را بنشانی پشت تریبونت.مثلا اکبر گنجی. کسی که اصلا هدفت را هم نفهمد و به جای آنکه آبروداری کند و میراث داران انقلاب خمینی(ره) را به زبان بی زبانی جنبش مثلا سبز معرفی کند. بیاید و میراث را از بنیان نفی کند. بنشیند و خیلی وقیحانه خمینی کبیر را یک دیکتاتور معرفی کند. بگوید خمینی(ره) کمر به نابودی حقوق بشر بسته بود و اصلا به آزادی اعتقادی نداشت. ترشحات ذهنی اش را نشخوار کند و بگوید او دولت را جانشین خدا کرد. وقاحت را با دروغ و تهمت مخلوط کند و از صفحات صحیفه آدرس بدهد که 458 و 459 اش آمده که امام(ره) اصلا برای مجرم حق داشتن وکیل قائل نیست.*حرفهای تکراریای که آن شعر را به یاد میآورد:"مه فشاند نور / سگ عوعو کند".
گشایش غلط و بازی دادن مهره سوختهای که بیشتر شبیه یک وبال گردن است برای بی بی سی از جنس فاجعه اند و برای ما یادآور حمدی دوباره که:
الحمد لله الذی جعل عدونا من الحمقا
***
در صفحات مورد اشاره در صحیفه آمده است:
"آنکه باید برای او وکیل گرفت ، آنکه باید به ادعای اوگوش کرد، او متهم است نه مجرم . اینها متهم نیستند، اینها مجرم هستند. اینها اشخاصی بودند که در خیابانها مردم را کشته اند، زجر دادند، و ذخایر ما را - همه را - با خیانتها از بین برده اند. آیا آنهایی که کشته شده اند در این خیابانهای شهرهای مختلف ایران ، اینها بشرنبودند؟ اینها حقوق ندارند؟. "
سید محمد خاتمی،فعالیت های جدید خود را برای فشار به نظام و باج گیری از آن شدت بخشیده است.
ملل نیوز به نقل از جوان : سید محمد خاتمی که پیش ازاین طی یک سناریوی جدی تاخیر در بازگشت به حاکمیت را با توجه به شرایط پیش آمده جدید در دستورکار خود قرارداده بود،فعالیت های جدید خود را برای فشار به نظام و باج گیری از آن شدت بخشیده است.
سید محمد خاتمی که پیش ازاین طی یک سناریوی جدی تاخیر در بازگشت به حاکمیت را با توجه به شرایط پیش آمده جدید در دستورکار خود قرارداده بود،فعالیت های جدید خود را برای فشار به نظام و باج گیری از آن شدت بخشیده است.
یک منبع آگاه ضمن بیان مطلب فوق گفت :سید محمد خاتمی که به دفعات پالس هایی را برای بازگشت به نظام از طرق مختلف ارسال کرده بود پس از کاهش یافتن انتقادات به وی متاسفانه امر به وی مشتبه شده و با تحریک برخی از فعالان سیاسی دالان جدیدی را برای فعالیت های خود و پی ریزی دور جدید همنشینی با رادیکال ها پی گیری می کند.
وی با بیان اینکه خاتمی با هدایت و مدیریت عناصر معارض به نظام به نشست و برخاست هایی مشغول می باشد به وی هشدار داد انتشار بخشی از تلاش های وی افکار عمومی را مبنی بر جای داشتن وی در حلقه سران فتنه تثبیت و عاقبت بدخیمی را برای وی رقم خواهد زد.
اقدام اخیر باند مهاجرانی-کدیور در جعل خبر برای آیت الله هاشمی رفسنجانی و سپس انتشار تحلیلی از سوی همین باند تحت عنوان اینکه هاشمی رفسنجانی می تواند پل پیروزی محافل ضدانقلاب باشد، واکنش های قابل توجهی در میان اپوزیسیون داشت.
ملل نیوز به نقل از کیهان:ارگان رسانه ای این باند در خبری که رسماً از سوی دفتر آقای هاشمی تکذیب شد مدعی شد که وی ضمن ملاقات با گروهی از روحانیون خواستار تغییر قانون اساسی شده و آینده ای سکولار را برای نظام پیش بینی کرده است!! حلقه جرس همزمان سفارش مقاله هایی را به مسعود بهنود و ابراهیم نبوی داد با این محور که نظام با هدفمندی یارانه ها در حال حذف هاشمی است! و هاشمی پل پیروزی اپوزیسیون در مقابله با جمهوری اسلامی می باشد.
در پی این تحرکات سردرگم، عناصر ضدانقلاب فعال در فضای اینترنتی واکنش های جالبی را در قالب کامنت و نقد نشان داده اند از جمله اینکه: محسن کدیور و مهاجرانی و نبوی و جرس و روزنت چشمشان را بسته اند و فکر می کنند مخالفان را خرگیر آورده اند که رفسنجانی را پل پیروزی اپوزیسیون می خوانند. همه این اراجیف به خاطر دلارهای سبزی است که به بعضی ها می رسد... ماجرا از این قرار است که مهدی ]هـ [ به مهاجرانی و کدیور و بهنود متن کذایی را علیه رهبری به جرس می دهد تا منتشر کنند. قرار میشه اصل خبر رو جرس بزند. بعد تقسیم کار صورت می گیرد. بهنود مقاله «جراحی هاشمی» را در روزنت می نویسد و ابراهیم نبوی مقاله «پل پیروزی» را در جرس می نویسد. اینها همه رپرتاژ مهدی است. مقاله سفارشی بهنود و نبوی را به دقت بخوانید! فعلاً که جرس در خدمت حضرات است... چرا آقا مهدی در لندن نشسته و با پول های بادآورده همه شان را داره اداره می کنه؟ چرا همه شون یه دفعه و در یه شب این طوری می نویسند؟... از همه جالب تر ابراهیم نبوی است که از چند وقت پیش شروع کرده از عرق خوری های خود در سال 60 و مسائل اخلاقی و ]...[ تعریف می کنه. همه جز منحرفان و بیماران اجتماعی می دانند که این مسائل، شخصی است و روی آنتن نمی برندش. هیچ کس هم با افتخار و به قصد بزرگ کردن خود در فضای عمومی این چیزها را تبلیغ نمی کنه تا چه رسد به سندسازی که بله ما در اول انقلاب داشتیم پامونو از دایره می گذاشتیم بیرون!... اینها همه اش حرف مفته. حرف حساب اونجاست که پول تو کار باشه و بشه این و اون رو خرید. پسره تو لندن نشسته و بهنود و نبوی و کدیور و مهاجرانی رو با پول داره اداره می کنه. اونوقت یه شبه مقاله ها یکی پس از دیگری منتشر می شن بعد هم کدیور و مهاجرانی به دستور همان فرد مقیم لندن خبر جعل می کنن که هاشمی گفته فلان و بهمان!... خاک بر سر ما که هاشمی طرفدار جمهوری اسلامی را به اسم پل پیروزی ما جا بزنن. مگر همین هاشمی در مجلس خبرگان از خامنه ای دفاع نکرد؟ مگر در همین دو سال، جز گفتن اینکه رهبر باید محور باشه، چی گفته؟! پول گرفتن و نوشتن امثال مهاجرانی و بهنود و کدیور و نبوی مزدوریه!
به دنبال درج گزارشی با عنوان «جلیلی در ژنو آبروی سعدآباد را خرید» در روزنامه جوان مورخ 18 آذرماه، روابط عمومیمرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام (به ریاست جناب آقای حسن روحانی، دبیر اسبق شورای عالی امنیت ملی و مسئول مذاکرات هسته ای در زمان اول اصلاحات) جوابیهای به روزنامه ارسال کرده که متن کامل این جوابیه به همراه توضیحات «جوان» درپی میآید. متن کامل جوابیه
مدیر مسئول محترم روزنامه جوان
با سلام
احتراماً به اطلاع میرساند جوابیه زیر در ارتباط با مطلب «گزارش جوان از روند مذاکرات ایران و 1+5 جلیلی در ژنو آبروی سعدآباد را خرید» مورخ پنجشنبه 18/9/1389 که در آن نشریه وزین به چاپ رسیده است، ارسال میگردد. مستدعی است دستور فرمایید مطابق قانون مطبوعات نسبت به چاپ آن اقدام شایسته و لازم صورت بگیرد.
1- تیمهای مذاکره کننده هستهای قبلی کاملاً با نظر مسئولان عالی رتبه کشور انتخاب شده بودند و هر یک از محورهای مذاکره و گفتوگو با طرفهای خارجی قبلاً به تصویب مقامات عالیه کشور رسیده بود.
2- هرگز طرفهای مذاکرهکننده خارجی نسبت به تیمهای مذاکره اشرافی نداشته و بیان چنین مطلبی در مرحله اول توهین به حاکمیت و نظام مقدس جمهوری اسلامی است و در قدم دوم به تک تک افرادی است که در این تیمها برای احقاق حقوق و منافع ملی کشور تلاش کردهاند. (ذکر نقل دروغ و عاری از حقیقت از بلر بدون هیچ سندی در شأن آن روزنامه نیست) اعضای تیم مذاکره کننده چندین نوبت مورد تشویق سران نظام قرار گرفته بودند.
3- مذاکرات سعدآباد از مذاکرات افتخارآمیز نظام است که حداقل چند دستاورد بسیار مهم داشت:
3-1- دفع تهدیدات بینالمللی که در آن ایام توسط امریکا و صهیونیسم طراحی شده بود (که امروز به نحو دیگری با صدور قطعنامههای تحریم علیه جمهوری اسلامی ایران به اجرا در آمده است)؛
3-2- تبدیل تعلیق اجباری (طبق مصوبه آژانس در شهریور 82) به تعلیق داوطلبانه؛
3-3- تبدیل تعلیق گسترده صرفاً به یک مورد (تعلیق گازدهی)؛
3-4- ایجاد فرصت برای تکمیل فناوری هستهای در کلیه مواردی که تکمیلنشده بودند از قبیل U.C.F اصفهان، کیک زرد بندرعباس، بخش صنعتی نطنز، ساخت سانتریفیوژها و فعالیت آب سنگین اراک؛
3-5- شکستن وحدت اروپا و امریکا و حل و فصل بخش بزرگی از مسائل حقوقی پرونده هستهای در آژانس.
4- مقام معظم رهبری در جمع کارگزاران نظام در تاریخ 11/8/82 یعنی درست 12 روز بعد از مذاکرات سعدآباد، فرمودند: «هیچ تسلیمی تا اینجا وجود نداشته است. این یک حرکت سیاسی و کار دیپلماسی است... با دقت و ملاحظه جوانب، کار کردهاند و حواسشان جمع است که کاری برخلاف مبانی و اصول انجام نگیرد.»
5- در همین دوره بود که فناوری هستهای با فرصتی که از لحاظ سیاسی – حقوقی توسط تیم اول هستهای به وجود آمد، به دست دانشمندان ایرانی کاملاً تکمیل گردید:
5-1- افتتاح U.C.F اصفهان در فروردین سال 1383
5-2- تکمیل U.C.F اصفهان در آخر سال 1383
5-3- ساخت 1274 سانتریفیوژ تا آذر سال 1383
5-4- دستیابی به آب سنگین در تابستان سال 1383
5-5- تکمیل ساخت سانتریفیوژ P2 در اوایل سال 1384.
6- بررسی روند تاریخی هر کشور و هر واقعه باید به طور خطی و طولی انجام گیرد. قطعاً نمیتوان تحولات یک کشور را مقطعی و بدون توجه به گذشته آن بررسی صحیح، عادلانه و منطقی کرد. بنابراین رویدادها و تحولات صورت گرفته در هر مقطعی متکی و مبتنی بر تحولات قبلی است. گذشت زمان قطعاً ثابت خواهد کردکه هر یک از تیمهای دیپلماتیک در زمان خود چگونه رفتار کردهاند و چه کارنامهای داشتهاند. متأسفانه حساسیت این مسئله و محرمانه بودن اسناد و مذاکرات مانع از بحث و باز کردن همه مسائل میشود. لذا باید کمی صبر کرد تا زمان مناسب فرا رسد و داوران بیقصد و غرض و عادل بر این کارنامهها و تحولات دیپلماتیک کشور و عملکرد دوران قبلی و فعلی قضاوت کنند.
والعاقبه للمتقین
روابط عمومی مرکز تحقیقات استراتژیک
توضیحات روزنامه جوان
1- مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام در جوابیه خود به روزنامه جوان ادعا کرده که «تیمهای مذاکره کننده هستهای قبلی با نظر مسئولان عالیرتبه کشور انتخاب شده بودند و هر یک از محورهای مذاکره و گفتوگو با طرفهای خارجی قبلاً به تصویب مقامهای عالیرتبه کشور رسیده بود.» این موضوع به طور کامل قابل مناقشه است.
آیا صرف تعیین یا تأیید تیم مذاکره کننده هستهای توسط مسئولان بلند پایه نظام به معنی این است که عملکرد آنها در روند مذاکرات نیز مورد تأیید است؟ گاه در روند مذاکرات دیپلماتیک، مباحثی مطرح میشود که خارج از چارچوبهای پیشبینی شده است. در چنین فضایی، این به ویژگیهای فردی یک دیپلمات بستگی دارد که چگونه مذاکرات را به سمت و سویی هدایت کند که منافع ملی کشورش را تأمین نماید.
در چنین فضایی، صحبت کردن از اینکه مذاکرهکنندگان با نظر مسئولان بلند پایه، پای میز مذاکره نشستهاند، اولا منطقی به نظر نمیرسد و در ثانی به معنی تأیید روندهایی نیست که آنها خلق کننده آن بودهاند. بخش مهمی از روندهایی که حتی حوزه کلان سیاستگذاری در کشورها را نیزتحت تأثیر قرار میدهد، ناشی از شیوه مذاکره و پیش فرضهایی است که مذاکرهکنندگان بر اساس آنها پای میز مذاکره رفتهاند. از همین جاست که میتوان بین دیپلماسی و دیپلماتهای دوران اصلاحات و دوره بعد از آن تفکیک قائل شد.
دیپلماسی هستهای ایران در دوران اصلاحات بر پایه این جمله دکتر حسن روحانی بنا شده بود که چند سال بعد در گفتوگو با خبرگزاری کیویدو ابراز شد. او در فوریه 2009 در گفتوگویی که سمت و سوی انتقاد از دولت احمدینژاد داشت، گفت: « تنها چیزی که برخی کشورها دارند، نگرانی از آینده برنامه (هسته ای) ماست... ما میتوانیم از طریق گفتوگو نگرانیهای آنها را کمتر کنیم» به بیان واضحتر، روند حاکم بر مذاکرات دوران اصلاحات « نگرانیزدایی» بوده است، که به نظر میرسد حاصل نوعی سوء فهم استراتژیک است.
غرب در روند مذاکرات با تیم هستهای اول و حتی بعد از آن با ایران هیچگاه درپی « نگرانی زدایی» نبوده، بلکه نوعی استراتژی « مهار کننده» در برابر ایران به کار گرفته است. در چنین برداشتی، مشکل اصلی، پاسخ گفتن ایران به نگرانیهای غرب نیست بلکه چالش، حرکت چند بعدی ایران به سمت تبدیلشدن به یک قدرت هژمون منطقهای است.
آقای روحانی در گفت و گو با کیویدو گفته است که « خود آقای خاتمیو دولتش در مجموع بیشتر تمایل داشتند که از طریق تعامل و مذاکره با غرب به نتیجه مطلوب دست پیدا کنند» در حالی که تفاوت رویکرد دو تیم مذاکرهکننده بعدی «میزان اشتهای مذاکره با غرب» نیست، گو اینکه به گواه مخالفان، اشتهای دولتهای نهم و دهم برای مذاکره با غرب بیشتر بوده است. تفاوت روند مذاکرات با غرب در دوران اصلاحات، پیش فرضهایی است که مذاکرهکنندگان تحت تأثیر آنها وارد اتاق مذاکره میشدند. رویکرد غالب دوران اصلاحات تلاش برای «نگرانیزدایی» از طرف غربی بود ولی این رویکرد طی سالهای بعد از 1384 در نوردیده شد.
در این دوران ما شاهد شکلگیری نوعی رویکرد تهاجمی موازنهگرا هستیم که در عین تلاش برای نگرانیزدایی، نقطه کانونی ذهن دیپلماتها را از «نگرانیزدایی» به سمت دستیابی به روند مذاکراتی متوازن و موازنهگرا سوق داد.
علی لاریجانی روند جدید را با جمله «مروارید غلتان دادیم و آبنبات گرفتیم» کلید زد و این روند در دوره بعدی با تنوع بخشی به موضوعهای مذاکرات ایران و 1+5 در قالب بسته پیشنهادی دنبال شد.
خوب به خاطر داریم که امریکاییها تا مدتها حاضر نبودند وارد چارچوب مذاکرات هستهای با ایران شوند و مذاکرات تا مدتها در قالب تروئیکای اروپایی دنبال میشد ولی برای اولین بار، این در دوران بعد از تیم مذاکره کننده اول بود که امریکا مجبور شد در قالب 1+5 پشت میز مذاکره با ایران حاضر شود. آیا واقعاً این روند نتیجه نگرانیزدایی بود که در دوران تیم اول دنبال میشد، یا اینکه حاصل رویکرد موازنه جویانه ایران در روند مذاکرات بعدی بود؟
روندی که امروز در مذاکرات هستهای دنبال میشود، آنطور که آقای روحانی و همراهانش میگویند، نگرانیزدایی از غرب نیست بلکه چانه زنی برای تعریف و دستیابی به موازنهای جدید با غرب از طریق مذاکرات در قالب 1+5 است. انعکاس رویکرد موازنه جویانه ایران طی سالهای اخیر در سخنان مقامهای غربی مشاهده شده است. همین چند هفته قبل بود که نیکلا سارکوزی رئیسجمهور فرانسه گفت: «ما مذاکره میکنیم و مذاکره، سانتریفیوژهای ایران میچرخند و میچرخند!»
احتمالا این تفکیک به سادگی تأثیر انگارههای سطوح دیپلماتیک بر روند استراتژیک مذاکرات هستهای را نشان میدهد. در واقع موضوع مورد مناقشه این نیست که «تیمهای مذاکرهکننده هستهای قبلی با نظر مسئولان عالیرتبه کشور انتخاب شده بودند» یا نه، بلکه کانون بحث این است که مذاکرهکنندگان با چه پیش فرضهای ذهنی پشت میز مذاکره مینشستند و حالا با چه پیش فرضهایی وارد اتاق مذاکره میشوند. چارچوب مذاکرات هستهای در دوره اصلاحات نگرانی زدایی از غرب بود و نتیجه آن هم به گفته رهبر انقلاب به عقب نشینی ایران منجر شد. ایشان در سخنان سال 1386 تصریح کردند: «اول گفتند موقت تعلیق کنید، گفتند تعلیق داوطلبانه بکنید؛ ما هم به خیال موقت و به خیال داوطلبانه، تعلیق کردیم. بعد هر وقت اسم از برداشتن تعلیق آمد، یک قرشمال بازىاى در سطح دنیا درست کردند ـ در سطح مطبوعات و رسانهها و محافل سیاسى ـ واى، داد، داد، ایران مىخواهد تعلیق را بشکند! تعلیق شد یک امر مقدس که ایران اصلاً حق ندارد نزدیکش برود! ما این را تجربه کرده ایم؛ دیگر، تجربه جدیدى نیست. آخرش هم گفتند این تعلیق موقت کافى نیست؛ اصلاً باید به کلى بساط اتمى را جمع کنید. همین اروپاییها که مى گفتند شش ماه تعلیق کنید، وقتى این کار را کردیم، گفتند بایستى جمع کنید! این فرایند عقب نشینى، این فایده را براى ما داشت؛ هم براى خود ما تجربه شد، هم براى افکار عمومى دنیا تجربه شد. لیکن عقبنشینى بود دیگر؛ عقبنشینى کردند.»
2- معلوم نیست مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام چرا بیان خطاهای استراتژیک تیم مذاکرهکننده هستهای اول را «توهین به حاکمیت و نظام مقدس جمهوری اسلامی» قلمداد میکند. آیا اگر یک یا چند دیپلمات اشتباهی مرتکب یا دچار انحراف شده باشند و کسی این اشتباه را بازگو کند، توهین به نظام است؟
البته ما هم « به خاطر محرمانه بودن اسناد» نمیتوانیم حقایق بسیاری را منتشر کنیم ولی ظاهراً این دیپلماتهای هستهای دوران اصولگرایی هستند که به امریکا و اتریش پناه بردهاند! و در دانشگاه امریکایی پرینستون و شرکتهای نفتی گوشه عزلت گزیدهاند! راستی کدام دیپلمات ایرانی بود که بعد از چند سال همکاریاش در شرکت هالیبرتون وابسته به دیک چنی فاش شد و رسانههای غربی زبان به زبان خبر همکاری او با این شرکت امریکایی تحت مدیریت دیک چنی را منتشر کردند؟ راستی کدام دیپلمات بود که اتهام انتقال اسناد محرمانه به غرب و انگلیسیها درباره او مطرح گردید؟ چشممان را بر همه این اتهامات هم که ببندیم، واقعاً کدام دیپلماتها بودند که مطبوعات غربی آنها را به عنوان افرادی مصالحهگر توصیف میکنند؟ همین چند وقت پیش ( 29 ژوئن 2010) بود که روزنامه امریکایی وال استریت ژورنال درباره یکی از همین کسانی که مجمع تشخیص مصلحت انتقاد از رویکرد دیپلماتیک هستهای او را « توهین به حاکمیت و نظام مقدس جمهوری اسلامی » توصیف کرده، نوشت: «او نقشی کلیدی در تیم مذاکراتی ایران داشت که در سال 2003 با تعلیق غنی سازی تهران در سایتهای هستهایاش موافقت کرد.» در ادامه همین مقاله به نقل از یکی از دیپلماتهای غربی آمده است: «(...) یکی از بهترین دیپلماتهای ایرانی است که به دنبال حرکت دادن کشورش به سمت و سویی درست بود. او بخشی از رژیم بود که میخواست ایران ( درها ) را باز کند». ما برای اینکه دوستان مجمع از دست ما آزرده نشوند، از ذکر نام این دیپلمات خودداری میکنیم ولی آیا سمت و سوی درستی که این دیپلمات غربی از آن صحبت میکند، همان تعلیق سال 2003ای نبود که رهبر انقلاب به درستی از آن با توصیف عقبنشینی یاد میکنند و با تلخی میگویند: «تعلیق شد یک امر مقدس که ایران اصلاً حق ندارد نزدیکش برود!»
3- مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت در بخش دیگری از جوابیه خود، مذاکرات سعد آباد را «افتخار نظام» قلمداد کرده و تبدیل تعلیق اجباری به داوطلبانه، تبدیل تعلیق گسترده به تعلیق گازدهی، ایجاد فرصت برای تکمیل فناوری هستهای در موارد تکمیل نشده و شکستن وحدت اروپا و امریکا و از همه مهمتر دفع تهدیدهای بینالمللی دانسته است. ما اگر به جای دوستان مرکز تحقیقات مجمع بودیم، حتما لیست بلندتری تدارک میدیدیم (!) و مثلاً نزدیکتر شدن روسها به ایران یا خروج از انزوای بینالمللی و مواردی از این دست را هم به این لیست اضافه میکردیم. اما آیا واقعاً تبدیل تعلیق اجباری به داوطلبانه یا تبدیل تعلیق گسترده به تعلیق گازدهی را میتوان دستاورد سعدآباد قلمداد کرد؟
بد نیست بخشی از بیانیه بعد از مذاکرات را یک بار دیگر باهم مرور کنیم تا لحن گزنده آن برای غرور ملی ایران قابل درکتر باشد، غروری که به گفته بسیاری از کارشناسان غربی مانند «آنتونی گوردزمن» کارشناس برجسته مرکز مطالعات و تحقیقات استراتژیک امریکا (CSIS)مبنای توسعه برنامه هستهای ایران است. در بخشی از بیانیهای که دکتر روحانی آن را قرائت کرد آمده است: به منظور اعتماد بیشتر، ایران به طور داوطلبانه تصمیم گرفته است که برنامه تعلیق خود را ادامه و توسعه داده تا شامل تمام فعالیتهای مربوط به غنیسازی و بازفرآوری و کلیه آزمایشها یا تولید در هر تأسیسات تبدیل اورانیوم شود، آژانس از این تعلیق مطلع خواهد شد و از آن دعوت خواهد شد که بر آن نظارت و آن را تأیید کند.»
ممکن است بگوییم که به لحاظ دیپلماتیک و پرستیژی، بین اقدام داوطلبانه یک کشور با اقدام ناشی از قهر تفاوت وجود دارد ولی آیا در عالم واقع نیز بین این دو تفاوتی وجود دارد؟ امریکا و اروپا از همان روز اول مذاکرات با ایران خواستار تعلیق غنیسازی شدند و هیچ کدام هم حاضر نشدند دامنه زمانی آن را تعیین کنند. در واقع از نظر سیاسی، در نگاه طرفهای برنامه هستهای ایران هیچ تفاوتی بین تعلیق(Suspend) و توقف (stop) وجود ندارد، گو اینکه مقامهای امریکایی از جمله جورج بوش، همان زمان هم از لفظ stop برای غنیسازی استفاده میکردند تا suspend مبنای مشروعیت غنیسازی ایران در آینده نباشد. بنابر این اگر از این زاویه به ماجرا نگاه کنیم، هیچ تفاوتی بین تعلیق داوطلبانه یا اجباری وجود ندارد. غرب با امضای توافق سعدآباد خیلی ساده میخواست به تهران یک چیز بگوید: « شما فقط غنیسازی را متوقف کنید، حالا دوست دارید اسمش را داوطلبانه بگذارید یا چیز دیگر. این دیگر به ما ربطی ندارد!» این نکته ساده را که بعد از هفت سال دوستان ما در مجمع حاضر به درک آن نیستند، مدتها بعد سفیر وقت آلمان در تهران در یک برنامه تلویزیونی بیان کرد: «من نمیخواهم شما را فریب بدهم، ما خواستار تعلیق همیشگی فعالیتهای هستهای ایران هستیم!»
در اینباره اشاره به بخشی از سخنان رهبر انقلاب در سال 1386 نیز شاید راهگشا باشد: «روزی بود که اینها (امریکاییها) حاضر نبودند پنج عدد سانتریفیوژ را تحمل کنند. مسئولان گفتوگو و مذاکره با اروپا حاضر شده بودند بیست تا سانتریفیوژ را نگه دارند، آنها گفته بودند نمیشود؛ گفته بودند پس لااقل پنج تا، گفته بودند نمیشود. اگر میگفتند یکی، باز هم میگفتند نمیشود! امروز چندین هزار تا سانتریفیوژ دارد کار میکند، تعداد زیادی هم آماده کار گذاشتن است… این یکی از آن رخنههاست که اعتماد به نفس ملی را ضربه میزند؛ همچنان که در چند سال قبلمتأسفانه این کار شد. یعنی همین مسئله انرژی هستهای را که باید پشتوانه مستحکم اعتماد به نفس ما ملت ایران میشد، خواستند وسیلهای بکنند برای اینکه اعتماد به نفس را از ما بگیرند... هی فشار آوردند که باید این را تعطیل کنید، باید آن را تعطیل کنید. رسیدند به کارخانه یو.سی.اف اصفهان، گفتند: این را هم باید تعطیل کنید.»
اما درباره تهدیدهای واشنگتن- تل آویو آیا واقعاً مذاکرات سعد آباد آن طور که دوستان مجمع میگویند، تهدیدهای طراحی شده امریکا و رژیمصهیونیستی را نقش بر آب کرد؟ این فرضیه هم مبتنی بر همان سوء برداشتهایی است که چند سال است ذهن و فکر برخی دوستان را درنوردیده است. البته ما و نه هیچ انسان عاقل دیگری احتمال ماجراجویی امریکا و اسراییل را منتفی نمیدانیم ولی خوب است دوستان فقط به همین یک سؤال جواب دهند که واقعاً آیا احتمال حمله امریکا و اسراییل در سال 2003 بیشتر بود که ایران هیچ انباشتی از اورانیوم غنی شده نداشت یا حالا که بیش از 2000 کیلوگرم اورانیوم کمتر غنی شده و لااقل 35 کیلوگرم اورانیوم 20 درصد دارد؟ اگر سطح توسعه هستهای ایران را مهمترین متغیر تأثیرگذار بر امنیتی شدن رویکرهای غرب نسبت به ایران قلمداد کنیم، به این نتیجه میرسیم که سطح تهدید نظامی علیه ایران، امروز بسیار بیشتر از زمان تعلیق است. واقعیت این است که طی هشت سال گذشته، گزینه تهدید علیه ایران همواره مطرح بوده ولی تجربه نشان داده که غرب از این تهدید بیشتر برای ایجاد شرایط روانی با هدف توقف برنامه هستهای ایران و گاهی هم برای دستیابی به امتیازهای سیاسی پای میز مذاکرات استفاده کرده است، تجربهای که لااقل یک بار در سال 2003 و امضای توافق سعد آباد موفق بوده است.
شاید اگر در سال 2003 کسی میگفت که تهدیدهای امریکا و اسراییل جدی است قابل باور بود ولی جای تعجب دارد که چطور دوستان مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع الان هم که بر بالای پشت بام تاریخ نشستهاند، باز هم با قطع و یقین میگویند «مذاکرات سعدآباد منجر به دفع تهدیدات بینالمللی شد که در آن ایام توسط امریکا و صهیونیسم طراحی شده بود.» کاربرد کلمه «طراحی» در مرکز تحقیقات استراتژیک نظام واقعاً جای تعجب دارد. ما در روزنامه جوان از دوستانمان در مجمع میخواهیم اگر سند یا مدرکی دارند که نشان میدهد «امریکا و صهیونیسم» در سال 2003 برای حمله به ایران نقشه کشیده بودند خوب است آنها را هم در این وانفسای انتشار اسناد و مدارک توسط ویکی لیکس، منتشر کنند.
4- در جوابیه مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت به سخنان رهبر انقلاب بعد از مذاکرات سعد آباد استناد شده که فرمودند: «هیچ تسلیمی تا اینجا وجود نداشته است. این یک حرکت سیاسی و کار دیپلماسی است... با دقت و ملاحظه جوانب کار کردهاند و حواسشان جمع است که کاری بر خلاف مبانی و اصول انجام نگیرد.» همانطور که این مرکز نیز تصریح کرده این سخنان 12 روز بعد از مذاکرات سعدآباد بیان شده، ولی آیا میتوان برآیند نظرات رهبری درباره رویکرد هستهای تیم آقا روحانی را در سخنان ایشان فقط 12 روز بعد از مذاکرات سعدآباد جستوجو کرد.
برآیند دیدگاههای رهبر انقلاب در مورد روندی که طی آن سالهای تعلیق بر مذاکرات هستهای حاکم بود چند سال بعد یعنی در سال 1386 در سخنان ایشان در جمع دانشجویان دانشگاههای یزد منعکس شده است، جایی که ایشان از فرایند عقبنشینی مسئولان هستهای وقت در مقابل غرب انتقاد کرده و فرمودند: « من همان وقت هم در جلسه مسئولین ـ که از تلویزیون پخش شد ـ گفتم اگر چنانچه بخواهند به این روند مطالبه پىدرپى ادامه بدهند، بنده خودم وارد میدان مى شوم؛ همین کار را هم کردم. بنده گفتم که بایستى این روند عقبنشینى متوقف شود و تبدیل بشود به روند پیشروى، و اولین قدمش هم باید در همان دولتى انجام بگیرد که این عقبنشینى در آن دولت انجام گرفته بود؛ و همین کار هم شد. در زمان دولت قبل، اولین قدم به سمت پیشرفت برداشته شد؛ تصمیم گرفته شد که کارخانه یو.سى.اف اصفهان راهاندازى شود و راهاندازى هم شد و دنبالش هم بحمدالله این پیشرفتهاى بعدى است تا امروز.»
5- دوستان مجمع میگویند که تیم اول هستهای فرصت
سیاسی- حقوقی به وجود آورد که UCF اصفهان افتتاح و تکمیل، 1274 سانتریفیوژ تولید، ساخت سانتریفیوژهایP2 تکمیل و آب سنگین به دست آید. مگر ما در گزارش «جلیلی در ژنو آبروی سعد آباد را خرید» این دستاوردها را نفی کردهایم و احیانا گفتهایم که ایران در این دوره دچار «خواب توسعهای» شده بود که دوستان دستاوردهای هستهای آن دوره را قطار کردهاند؟ تمام حرف منتقدین تیم هستهای اول این است که خشتی که در سعدآباد بنا شد، خشتی سست بود که اگر ساختمان هستهای جمهوری اسلامی بر آن بنا میشد، نه تنها به ثریا نمیرسید، بلکه زلزلهای ضعیف آن را ویران میکرد. همانطور که رهبر انقلاب فرمودند «این عقبنشینیها - فایده اش این بود که هم خودمان وعدهها و حرفهاى رقباى اروپایى و غربى را تجربه کردیم، هم افکار عمومى دنیا تجربه کرد» ولی اگر همان رویکرد « نگرانیزدایی» که جناب دکتر روحانی و دوستانشان به آن معتقد بوده و هستند و از آن صحبت میکنند، بر روند تعاملات تهران و غرب حاکم میشد، روند کلی تحولات کشور بهخصوص در حوزه هستهای به سمت و سویی دیگر پیش میرفت.
6- و نهایت اینکه ما هم معتقدیم که تحولات در کشورها فرآیندی است و نمیتوان حوادث تاریخی را مجرد و قطعه قطعه بررسی کرد، ولی باید توجه داشته باشیم آن چیزی که به این تحولات شکل میدهد، ذهنیت تصمیمسازان و تصمیمگیرندگان است. تصمیمسازان وقتی پشتمیز مذاکره مینشینند، سلولهای ذهنشان را هم روی میز میریزند و روندهای خلق شده، حاصل جنگ ذهنهاست. ذهنیتی که در ناخودآگاهش مذاکرات را فضای «نگرانیزدایی از غرب» تلقی میکند، چیزی بیش از سعدآباد در تاریخ باقی نخواهد گذاشت ولی از ذهنیتی که فضای مذاکرات را صحنه دستیابی به موازنه تلقی کند، ژنو-3 خلق میشود.
چند نکته پیرامون جوابیه تیم اسبق مذاکرات هستهای
نرد عشق هستهای با غرب در تالار اعتمادسازی
چندی پیش روزنامه جوان مطلبی را در درباره مسائل هستهای جاری و دوران اصلاحات به چاپ رساندکه برخی از موارد آن مورد اعتراض مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت قرار گرفته است. در این یادداشت کوتاه سعی میشود به مواردی از اعتراضات مجمع پاسخ گفته شود.
1- این ادعا که تمامی محورهای مذاکراتی قبل از مذاکرات به تصویب مقامهای عالی کشور میرسید به چند دلیل کاملاً گمراه کننده است. دلیل اول این است که مسلماً مقامهای عالی کشور، تیم مذاکره کننده نبودهاند و صرفاً به سیاستگذاری کلان میپرداختند اما در امور ریز اجرایی و مذاکراتی مداخله نمیکردند همچنان که اکنون هم نمیکنند. در نتیجه منتسب کردن ریز آنچه در مذاکرات میگذشت به مقامهای عالی نظام صرفاً تاکتیکی برای گریز از انتقادهای بیشماری است که به عملکرد تیم مذاکره کننده قبلی وجود دارد.
ضمن اینکه این سؤال وجود دارد که چگونه است که آقایان وقتی از توفیقات، بحث به میان میآید همه آن را صفر تا صد به خود ربط میدهند و ذکری از «مقامهای عالی نظام» به میان نمیآورند اما وقتی پای انتقادها وسط میآید بلافاصله خود را کنار میکشند و پای مقامهای نظام را به میان میآورند.
دلیل دوم و بسیار مبناییتر این است که بنا به مستندات موجود، تیم مذاکره قبلی اساساً اعتقادی به این نداشت که فناوری غنیسازی یک فناوری با ارزش ذاتی است و پیشرفتهای فنی کشور در این حوزه را هم چندان جدی نمیگرفت.
در پیش گرفتن همزمان دو استراتژی ارتقای روابط و اعتمادسازی از سوی این تیم نشان میدهد، نگاه راهبردی آن به فناوری غنیسازی صرفاً ابزاری برای معامله و نزدیکشدن به غرب بوده و همچنان که پذیرش طولانی مدت تعلیق نشان میدهد، آنها کاملاً آماده بودهاند که در مقابل خندههای پوشالی وتهدیدهای توخالی غرب کل فناوری کشور را به غرب هدیه کنند. و دلیل آخر این است که مسلماً اقتضای تدبیر، آن بوده است که مقامهای عالی نظام، سیاستگذاریهای هستهای کشور را در حد تاب و طاقت و توان تیم مذاکرهکننده و به ویژه دولت وقت تنظیم کنند و بدون تردید از دولت اصلاحات با آن روحیه تسلیمپذیری و خودباختگی محض، بیش از آنچه در آن هنگام معین شد انتظار نمیشد داشت.
2- درباره اشراف طرف غربی به تیم مذاکرهکننده قبلی همین بس که اکنون دو تن از اعضای کلیدی این تیم یکی در امریکا مقیم است و دیگری در تردد دائم بین کشورهای اروپایی است. بسیار جالب خواهد بود اگر مرکز محترم تحقیقات استراتژیک مجمع توضیحی در این باره بدهند که وقتی روزنامه وال استریت ژورنال اخیراً در مقالهای نوشت حضور حسین موسویان در امریکا پنجرهای از اطلاعات به روی این کشور گشوده منظورش چه بود؟!
3- درباره مذاکرات سعدآباد که منجر به بیانیه تهران شد ادعایی از جانب جوابیهنویسان محترم مطرح شده که عمیقاً سؤالبرانگیز است. در میان همه آنچه نوشتهاند فقط این مورد صحیح است که این بیانیه، تعلیق را در مورد آن بخش از چرخه سوخت که هنوز تکمیل نشده بود نپذیرفت.
اما آقایان به این نکته اشارهای نکردهاندکه هر بخش از فناوری هستهای ایران به محض تکمیل نسبی (نه کامل) تعلیق میشد، به گونهای که در توافقنامه پاریس در نوامبر 2004 کل فناوری هستهای ایران(چرخه و سوخت) به حال تعلیق درآمد!
علاوه بر این معلوم نیست جوابیهنویسان محترم چگونه مدعی شدهاند که توانستهاند تعلیق را از امری اجباری به امری اختیاری بدل کنند. درست است که در قطعنامههای شورای حکام نوشته میشد تعلیق امری داوطلبانه و بدون الزام حقوقی است اما بلافاصله بعد از آن به صراحت این عبارت را ذکر میکردند که تعلیق امری «ضروری» (essential ) نیز هست و لابد آقایان میدانند که این عبارتی است که میتوانست همه آن تعابیر دیگر را بیمعنا کند چنانکه کرد. به راستی خوب است آقایان به این سؤال پاسخی بدهند که اگر تعلیق امری داوطلبانه بود چرا با خروج ایران از تعلیق در آگوست 2005 بلافاصله ایران در نشست اضطراری شورای حکام به «عدم پایبندی» متهم شد و بعد هم در فوریه 2006 پرونده آن را به طور غیرقانونی به شورای امنیت ارجاع دادند؟!
4- اگرچه گفتنیهای فراوانی هست اما در اینجا به ذکر همین یک نکته به عنوان خاتمه این مطلب بسنده میکنیم که تیم مذاکره کننده در دولت اصلاحات در همه مواردی که اقدامی عزتمندانه انجام داده از جمله هنگام خارج کردن تأسیسات یو.سی.اف از تعلیق تحت فشارهای مقامهای عالی نظام بوده و خود هیچ اعتقادی به اینکه باید در مقابل غرب ایستاد و برای استیفای حقوق ملت هزینه داد نبوده است. دقیقاً به همین دلیل است که جرج بوش زمانی که کاخ سفید را ترک میکرد از «دوران خوش همکاری با اصلاحطلبان ایران که با پذیرش تعلیق همراه بود» سخن گفت و از اینکه آن دوران با روی کار آمدن دولت اصولگرا به پایان رسیده به شدت ابراز خشم و ناراحتی کرد.
5- انبوهی از ملاحظات از جمله وضعیت خطیر فعلی کشور و ثابت شدن این نکته در سال 88 که برای امثال جوابیهنویسان محترم امنیت ملی و مرزبندی با عامل دشمن ذرهای موضوعیت ندارد اکنون اقتضا میکند که بسیاری از بحثها سربسته بماند. ما مشتاقانه امیدواریم روزی مجال بحث تفصیلی در این مورد فراهم شود.
گفت: برخی از عوامل فتنه برای مقامات آمریکایی پیغام فرستاده و گله کرده اند که چرا مانند اوایل کار از آنها حمایت نمی کنند؟!
گفتم: عجب خل و چل هایی هستند این سران فتنه. وقتی آمریکا دید خودش نمی تواند هیچ غلطی بکند، منافقین جدید را به میدان آورد و حالا که متوجه شده از دست آنها هم هیچ غلطی برنمی آید، دیگر دلیلی نمی بیند که مثل گذشته برایشان هزینه کند.
گفت: یکی از سایت های ضد انقلابی با حالتی دردمندانه نوشته است؛ آمریکایی ها با حمایت آشکار خود از جنبش سبز، ما را به آینده امیدوار کرده بودند ولی حالا معلوم شده که خودشان هم در برابر جمهوری اسلامی به بن بست رسیده اند و در این میان فقط هزینه و تبعات وابستگی جنبش به بیگانگان را به ما تحمیل کرده اند.
گفتم: مورچه برای قدرت نمایی با یک فیل ازدواج کرده بود. از قضا، شیری به فیل حمله کرد و فیل در حال فرار از دره پرت شد و مرد. مورچه برای مامان و باباش نامه نوشت که بدبخت شدم! از این ازدواج که چیزی عایدم نشد، اما حالا برای اعلام وفاداری به شوهر سابقم باید تا آخر عمر زور بزنم و براش قبر بکنم
به گزارش کلمه،فاطمه حقیقت جو در گفتگو با یک سایت معاند با نظام گفت: حجاب بهطور تاریخی متعلق به یک طبقه بالای جامعه بوده است و باید بگویم که دین اجباری نیست .
بنابر این گزارش،حقیقت جو که ظاهرا تماس با زنان غرب بسیار بر وی تاثیر گذار بوده است در ادامه سخن پراکنی هایش گفت:حتی به لحاظ دینی هم نمی توانیم زنان را به داشتن حجاب واداریم. تفاوت است بین کسی که مسلمان است بدلیل اینکه به شکل ارثی، پدر و مادرش مسلمان بوده و او هم مسلمان شده است و کسی که ایمان به اسلام دارد و خودش آزادنه و بنا به اختیار ترجیح می دهد که دستورات دینی اش از جمله حجاب را رعایت کند.
حقیقت جو در خاتمه در حالی که سعی می نمود کشف حجاب را عادی نشان دهد با وام گیری های ساختگی در رابطه با حجاب از افراد بدنام و مجهول الهویه افزود: افراد باید بتوانند آزادانه و متناسب به سبک زندگی و باورهایشان عمل کنند. حجاب ضروری نیست مثلا آقای قابل (از منتسبین به آیت الله منتظری )معتقدند که حجاب ضروری(!) نیست .
گفتنی است ، باید در آینده نزدیک شاهد کشف حجاب حقیقت جو نیز بود هرچند در شکل و شمایلی که از وی به چاپ رسیده بود با زمان حضورش در ایران تفاوت های زیادی مشاهده می شود.
هیلاری کلینتون گفت: ما برای همه مخالفانی که برای شنیده شدن صدای خود و برای آزادی و حقوق بشر مبارزه می کنند می گوییم که شما تنها نیستید و آمریکا پشتیبان شماست.
ادعای حمایت از آزادی و حقوق بشر در حالی است که آمریکا در سراسر خاورمیانه بزرگ در کنار دیکتاتورها و کودتاگرانی ایستاده که با سرکوب دموکراسی و حقوق بشر توانسته زمام قدرت را حفظ کنند. این رژیم همچنین در هر جای دنیا و منطقه که حکومتی بر مبنای مردم سالاری تشکیل شده و مستقل از کاخ سفید مشی می کند، به دشمنی برخاسته است.
همزمان با اظهارات کلینتون، یوری لوبرانی مشاور وزارت دفاع رژیم صهیونیستی و آخرین سفیر این رژیم نزد رژیم پهلوی در سخنان مشابهی به حمایت از اپوزیسیون و فتنه سبز پرداخت و گفت: در حقیقت آنها (مخالفان و اپوزیسیون) تنها مامورانی هستند که می توانند رژیم تهران را تغییر دهند.
وی که در نشست 3 روزه «مقابله با تهدید ایران» در واشنگتن سخن می گفت، اضافه کرد: تحریم ها به تنهایی کافی نیست. ما وظیفه داریم مخالفان را کمک کنیم و به آنها قوت قلب بدهیم. آنها باید بدانند تنها نیستند و حامیانی دارند. به نظر من کشورهای اروپایی در این باره کوتاهی کرده اند.
لوبرانی با بیان این که احمدی نژاد بسیار زیرک است، ادامه داد: رژیم ایران تنها در صدد براندازی اسرائیل نیست بلکه هدف اصلی براندازی ارزش های غربی است. رژیم ایران هم اکنون خود را یک ابرقدرت کوچک می داند.
اذعان لوبرانی به عدم اثرگذاری جدی تحریم ها در حالی است که آویگدور لیبرمن وزیر خارجه اسرائیل هم در مصاحبه با نیوزویک، گفته است: تحریم ها جلودار ایران نیست و ایران هسته ای را با این تحریم ها نمی توان متوقف کرد.
وی گفت: تحریم های کنونی، هر اندازه هم که گسترده تر شوند برای بازداشتن ایران از ادامه برنامه های هسته ای کافی نخواهد بود و تردیدی نیست که ایران همچنان در راه هسته ای شدن گام برمی دارد.
تاکید مقامات آمریکایی و اسرائیلی بر لزوم حمایت از فتنه سبز یادآور اظهارات سال گذشته شیمون پرز و نتانیاهو است. سال گذشته رئیس رژیم صهیونیستی تصریح کرده بود که جنگ با جمهوری اسلامی از داخل مرزهای ایران آغاز می شود و اپوزیسیون سبز به نیابت از اسرائیل با جمهوری اسلامی می جنگد. نخست وزیر این رژیم هم گفته بود جنبش سبز سرمایه بزرگ اسرائیل است.
عضو کمیسیون قضایی مجلس شورای اسلامی گفت: نیروهای سپاه و ارتش آمادگی لازم و کامل را برای مقابله با منافقین در مرزهای کردنشین دارند و اجازه ورود به هیچ یک از آنها برای ایجاد تنش به داخل ایران را نخواهند داد. سیدسلمان ذاکر نماینده مردم ارومیه درمجلس شورای اسلامی در گفتگو با خبرنگار باشگاه خبرنگاران با بیان این که منطقه کردنشین ایران همواره مورد تهاجم منافقین در طول تاریخ بوده است گفت: مردم کردنشین ایران، منافقین را امروز خوب می شناسند و می دانند در مواقع خطر چگونه باید از خاک و مرزهای ایران دفاع نمایند.
وی افزود: نیروی انتظامی، سپاه و ارتش آمادگی لازم برای مقابله با منافقین را دارند و اجازه ورود به هیچ یک از منافقین به داخل مرزهای ایران برای ایجاد تنش و آشوب را نخواهند داد.
ذاکر خاطر نشان کرد: کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی باید برای حفاظت از مرزها هر چه سریعتر فعالیت فراکسیون حمایت از مرزهای ایران را کلید بزند تا این فراکسیون با اتخاذ تدابیر لازم راهکارهای مناسب برای دفاع از مرزهای ایران را ارائه دهند.
هامون نیوز به نقل ازری آنلاین، این روزها تهران و شهرهای اطراف شاهد افزایش سلمانی های مردانه ای است که سرویس ویژه ای هم برای خانم ها در نظر گرفته اند.
در این آرایشگاه ها مردان آرایشگر به آرایش موی خانم ها اقدام نموده و این امر در آن محدوده کاملاً به صورت مشخص و بدون مخفی کاری انجام می شود.
یکی از افرادی که در این آرایشگاه ها کار می کند می گوید: در این جا که عادی شده خیلی از خانم ها به این جا می آیندو مانتوی خود را در می آورند و زیر دست آرایشگر مرد می نشینند.
این آرایشگر ادامه می دهد: این خانم ها اعتقاد دارند کار آقایان در زمینه آرایش خانم ها بهتر است.
افزایش این آرایشگاه ها در حالی صورت می گیرد که وظیفه نظارت بر واحدهای صنفی از نظر رعایت شئون اخلاقی و اسلامی به عهده اداره اماکن نیروی انتظامی است.
گزارش ها از راه اندازی یکی از این آرایشگاه ها در محدوده مارلیک شهر کرج حکایت دارد.
ابعاد تازه ای از پشت پرده سایت بالاترین
ریزش کاربران رسانه های ضد انقلاب و اخراج 200 کاربر سایت بالاترین به بحث های جالبی در میان این رسانه ها دامن زده است.
پیش از این مهدی یحیی نژاد از دست اندرکاران بالاترین خبر داده بود که توهین صریح به ارزش های اسلامی باعث جدایی طیفی قابل توجه از کاربران بالاترین شده ] در تناقض با اهداف فتنه سبز بوده[ و به همین دلیل، کنترل هایی صورت می گیرد. در کنار این واقعیت معلوم شدن ماهیت وابسته و عقبه استکباری شبکه رسانه های ضد انقلاب (از جمله بالاترین) از یک سو و آشکار شدن «کذاب» بودن این شبکه عنکبوتی به ویژه در فتنه سبز از دلایل دیگر «ریزش ها» و «اخراج» کاربران بوده است. در همین حال سایت های ضد انقلابی گویانیوز و خودنویس هر یک از زاویه ای به این روند رو به نزول پرداخته اند.
گویانیوز در تحلیلی یادآور شده است: باید از آقای یحیی نژاد پرسید بلاک کردن دعوت نامه های اعضا بر مبنای کدام منطق صورت گرفته است؟ آیا باز هم نبود امکانات فنی را بهانه می کنید؟ افراد حذف شده اغلب کاربرانی معترض هستند که به سیاست های شما اعتراض دارند؟ شما با چه دلیلی دست به قلع و قمع زده اید؟
در همین حال به گزارش بولتن نیوز، وضعیت جدید بالاترین نشان دهنده سرخوردگی کاربرانی است که سال گذشته به دنبال تحولات و حوادث بعد از انتخابات، در فضای اینترنت مطالب بسیاری در مورد انتخابات برای گفتن داشته اند. اما حالا که دچار سرخوردگی شده اند و بعد از توقف جریانات موسوم به موج سبز، عمدتاً حرفی برای گفتن ندارند و کسانی که دوران گذشته بالاترین را شاهد بوده اند، پیشنهاد کرده اند که مدیران بالاترین، طرح پاکسازی سایت را با همین سرعت و با همین قاطعیت دنبال کرده و به فرجام برسانند.
اما سایت خودنویس ابعاد دیگری از پشت پرده بالاترین را منتشر کرده و تأکید می کند «رسانه های منسوب به اصلاح طلبان در خارج کشور با دخالت مستقیم دولت های غربی است که گسترش می یابد.» خودنویس سپس تأکید می کند: اتفاق بالاترین مبنی بر رویکردی است که اصلاح طلبان در خارج کشور و پس از حوادث انتخاباتی ایفا می کنند. چه طور می توان به طیفی قلیل اجازه داد تا با استفاده از منابع مالی حاصل از نزدیک به سی سال حضور در مناصب اجرایی در جمهوری اسلامی، این چنین در خارج از کشور گرد و خاک به پا کنند. پس از تجمیع جریان های اپوزیسیون زیر چتر جنبش سبز اکنون غرب تنها آلترناتیو موجود در برابر حکومت ایران را جنبش سبز می داند و تلاش های رسانه ای اصلاح طلبان برای مصادره جنبش سبز در حقیقت تلاش برای تحمیل خود به عنوان تنها آلترناتیو در نظر فعالین سیاسی غرب است. این در حالی است که در میان انبوه سایت های نامی و پربازدید با پسوند و پیشوند سبز که عمدتاً در حال کپی کردن مطالب گزینشی و سفارشی اصلاح طلبان از روی یکدیگر هستند، حتی یک رسانه مستقل وجود ندارد.
خودنویس در ادامه با شرح نمونه هایی از ترفندهای سایت بالاترین در دروغگویی و وارونه نمایی می نویسد؛ حکایت رسانه های اصلاح طلب در خارج از ایران تلاش یک گروه ورشکسته سیاسی است که با پول و وارونه نشان دادن حقایق جاری در خیابان های ایران قصد دارد در غرب برای خود مشروعیت جعلی بخرد و در عین حال گوشه چشمی نیز به مدیریت حوادث داخل دارد تا مبادا اتفاق غیرمنتظره ای همچون عاشورای 88 در انتظار نباشد. اکنون جای این پرسش است که علی رغم اعمال سرکوب نرم گسترده رسانه ای که توسط مجموعه اصلاح طلب در قالب اپوزیسیون صورت می گیرد، چگونه است که در غرب هر جا تصمیم گرفته شد که بودجه ای به ترویج آزادی بیان در ایران اختصاص یابد سهم اصلاح طلبان شد؟!